مبارزه با تهاجم فرهنگی مفاسد اخلاقى و مشكلات فرارسيده از دنياى غرب
مهندس نيما فدعمى
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه:
فرهنگ و تمدن غرب، بعد از رنساني، با اصالت دادن به انسان و ترويج اومانيسم، در صدد نفي مذهب و فرهنگهاي غير غربي بر آمد. تئوري پردازان و انديشمندان غربي، بويژه صاحب نظران علوم اجتماعي با طرد دين باوري و تعاليم آسماني تلاش كردند تا «انسان» را جايگزين «خدا» و «علم» را جانشين «دين» قلمداد نمايند و مذهب را معلول ترس و جهل بشري و افيون جامعه معرفي نموده و دوران مكاتب آسماني را پايان يافته تلقي نمايند.
غربيان براي گسترش سلطه اقتصادي خودبر ساير ملتها و كسب منابع و منافع بيشتر تلاش كردند با تحريف، تخريب و مسخ فرهنگ ديگران، آنها را از خود بيگانه و بي هويت كنند و فرهنگ و انديشههاي غربي را در بين آنان تبليغ و حاكم گردانند. براي تحقق اين هدف شوم با بهره گيري از كليه ابزارها و روشهاي مستقيم و غير مستقيم و با مرعوب و مقهور كردن ديگران، زمينه برقراري نظم نوين جهاني و گسترش فرهنگ غرب در سطح جهان را فراهم آورند.
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و احياي تفكرات ديني در بسياري از كشورهاي جهان بر همه اين تلاشها خط بطلان كشيد. اين تحول رشد يابنده نشان داد بين فطرت انسان و تعاليم الهي پيوند ناگسستني برقرا است و قطع اين پيوند و نفي مذهب امكان پذير نيست.
از سوي ديگر، فرهنگ غرب، عليرغم دستاوردهاي شگرف و حيرت انگيز فني و تكنولوژيكي خود، نتوانست نابسامانيهاي فكري و رواني بشر را پاسخ گويد. انسان سرگشته و مضطرب معاصر، بيش از هر زمان ديگر، از ابتذال فرهنگي، سقوط مباني اخلاقي، خودكامگيها، قدرت پرستيها و ستمگريهاي همنوعان خويش رنج ميبرد. بطوري كه حتي صاحب نظران و انديشمندان آزاده غربي نيز فروپاشي تمدن غرب را پيش بيني كرده و در صدد ترسيم آيندهاي متفاوت با وضع موجود ميباشند.
گروهي از تئوري پردازان علوم اجتماعي، مانند ساموئل هانتينگتون معتقدند قرن آينده، قرن «رويارويي تمدنها» است. وي ميگويد «در سده هاي 18 و 19 جنگ موجود، جنگ پادشاهان و حكمرانان بود. اين جنگ در قرن بيستم ابتدا جاي خود را به جنگ ملتها و سپس به جنگ ميان ايدئولوژيها داده است. به عقيده وي، اگر قرار باشد در آينده جنگي جهاني رخ دهد آن جنگ، جنگ ميان تمدنها خواهد بود. زيرا مردم به طور فزايندهاي مايلند با موجوديتهاي گستردهتر هويت خود را تعيين كنند. يك تمدن، گستردهترين سطح هويت فرهنگي است كه يك فرد داراست.
تمدنها به ميزان زيادي از گذر مذهب تعريف ميشوند. مذهب در سطح جهاني در حال احياست. رويارويي تمدنها به طور فزايندهاي جنبه محوري خواهد يافت. تمدنها غرب و اسلام، اسلام و هند و در هند، تمدن اسلام در مقابل تمدن ارتدوكس و اسلاورروسيه، چين و ژاپن».
گروهي ديگر از انديشمندان، مانند لسترتارو، اعتقاد دارند قرن آينده قرن «نبرد اقتصادي كشورهاي توسعه يافته» جهان است. پرفسور تارو ميگويد: «ماهيت كشمكشهاي ديرينه ملتها تغيير ميكند. از نقش بازوها كاسته و بر نقش مغزها افزوده ميشود. نبردهاي نظامي جاي خود را به نبردهاي اقتصادي ميدهند كه ابزار آن به جاي توپ و تانك، خرد و دانايي و دانش فني روزگار ماست. قرن نوزدهم قرن بريتانياي كبير نام گرفته است. قرن بيستم قرن آمريكا ناميده شد. در اين قرن آمريكا قدرت نظامي و اقتصادي مسلّط جهان بود. امادر قرن بيست و يكم سه قدرت اقتصادي آمريكا ـ ژاپن ـ اروپا رقباي اصلي ميدان مبارزه هستند، در اين ميدان سطح آموزش و پرورش و مهارت نيروي كار سلاح اصلي رقابت خواهد بود».
از سوي ديگر، براساس اعتقادات اسلامي، بويژه در فرهنگ تشيّع انسان آينده به تعبير دقيق استاد شهيد مطهري «انسان فرهنگي» و عصر آينده به تعبير رساي رهبر معظم انقلاب «عصر خميني» و «عصر حاكميت دين و دين باوري» است و رويارويي بزرگ بشريت در آينده، نه رويارويي نظامي و اقتصادي، بلكه «رويارويي فكري و فرهنگي» خواهد بود و در اين ميدان، پيروزي با دين فطرت، دين انسان ساز و آزادي آفرين است كه خداوند سبحان و عده فرموده است: «والعاقبه للمتقين».
مدعيان تمدن غرب با عنايت و توجه به تحليلهاي فوق و موارد مشابه به آن هجوم، هجوم گستردهاي را عليه ساير فرهنگها بويژه فرهنگ رهايي بخش اسلام آغاز كردهاند و هر روز بر گستردگي و پيچيدگي آن ميافزايند تا بتوانند دستاوردهاي دو سده اخير خود را حفظ كرده و به حيات خويش استمرار بخشند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي هجوم متقابل اين دو فرهنگ عليه يكديگر وارد مرحله تازهاي شده است. از يك سوفرهنگ اسلام عليه فرهنگ و تمدن غرب حمله آورده و پيروزيها و دستاوردهايي را كسب كرده است و از سوي ديگر فرهنگ غرب به انديشهها و آرمانهاي الهي يورش آورده و سعي در تصرف سنگرهاي ايدئولوژيك اين مكتب دارد. بطوريكه هم اينك، يكي از مباحث مهم اجتماعي جامعه ما، بحث تهاجم فرهنگي دشمنان ميباشد.
مسئولين فرهنگي، سياسي و اجتماعي كشور مدتهاست زنگ خطر را به صدا در آورده و نسبت به هجوم و شبيخون فرهنگي غرب عليه اسلام عزيز و انقلاب اسلامي هشدار دادهاند. مردمان علاقمند به آرمانهاي اسلامي و فرهنگ خودي نيز تجلي تهاجم فرهنگي را در گسترش فرهنگ ابتذال بويژه در پديده بدحجابي و توزيع و تكثير نوارها و عكسهاي مبتذل جستجو ميكنند و بعضاً به مقابله فيزيكي با آن بر ميخيزند.
اين مقاله در صدد است در پرتو نگرش سيستمي و جامع و با عبور از تحليهاي سطحي، پديده تهاجم فرهنگي را بررسي كرده و باكند و كاو در زواياي پيچيده آن، روشهاي مناسب مقاومت فرهنگي، بويژه در بين جوانان و نوجوانان را پيشنهاد كند.
تعاريف:
در مباحث فرهنگي از كلماتي نظير فرهنگ ـ تهاجم فرهنگي ـ تبادل فرهنگي ـ سلطه فرهنگي ـ مقاومت فرهنگي استفاده هاي فراواني ميشود كه براي يكسان كردن ديدگاهها و برداشتها، هر يك از اين واژهها را به اختصار و ايجاز تعريف مينمايم.
تعريف فرهنگ: CULTURE
فرهنگ واژهاي فارسي و مركب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. «فر» به معناي شكوه و عظمت است و اگر به عنوان پيشوند به كار رود به معناي جلو، بالا، پيش و بيرون است. «هنگ» از ريشه اوستايي سنگ Thanga به معناي كشيدن، سنگيني، وقار است. اين واژه مركب به معناي بيرون كشيدن، بالا كشيدن و بركشيدن ميباشد كه در ادبيات فارسي به مفهوم لغوي خودبكار رفته است.
اصطلاح فرهنگ داراي معاني و مفاهيم متفاوت و متنوع است و در سير تاريخي خود، معاني مختلفي را به خود گرفته است. از آنجمله ميتوان به معاني زير اشاره كرد: ادب، تربيت، دانش، معرفتها، مجموعه آداب و رسوم و آثار علمي و ادبي يك ملت، كتاب لغت، نيكويي، پرورش، بزرگي، فضيلت، شكوهمندي، هنر، حكمت، عقل، شاخ درختي كه در زمين خوابانند و بر آن خاك ريزند و نيز تعليم و تربيت، آموزش و پرورش، مكتب و ايدئولوژي.
وسعت قلمرو فرهنگ به وسعت حيات اجتماعي انسان است و تمامي ميراثهاي انديشه و عمل انسان از آغاز تا امروز را شامل ميشود. به همين دليل تعاريف متفاوتي از نظر سياسي، اجتماعي، ادبي از آن شده است، كه تعاريف زير در اين مقاله قابل تامل ميباشند:
1 ـ «الوين هاچ» در دائرة المعارف علوم اجتماعي كوپر در تعريف فرهنگ مينويسد: «فرهنگ عبارتست از شيوه زندگي يك قوم شامل الگوهاي مرسوم تفكر و رفتار، در بردارندة ارزشها، اعتقادات، قوانين و احكام رفتار، سازمان سياسي، فعاليت اقتصادي و هر چيز ديگري كه از طريق يادگيري نه توارث زيستي، از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته است».
2 ـ «ادوارد بارنت تايلور» در سال 1871 در كتاب «فرهنگ ابتدائي» نخستين تعريف رسمي از فرهنگ را چنين بيان ميكند: «فرهنگ مجموعه پيچيدهايست كه شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنايع، فنون، اخلاق، قوانين، سنن وبالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطي است كه فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه فرا ميگيرد و در برابر آن جامعه وظايف و تعهداتي را بر عهده دارد».
3 ـ استاد محمد تقي جعفري در كتاب «فرهنگ پيشرو، فرهنگ پيرو» پس از بررسي تعاريف فرهنگ از ديدگاه 24 كتاب لغت دايرة المعارف مشهور در بين اقوام و زبانهاي مهم جهان مينويسد.
«تحقيق در تعريف فرهنگ از ديدگاه مشهور ترين دايرة المعارفها و بعضي از منابع جامعه شناسي و كتابهاي لغت، بيشتر براي اثبات اين حقيقت است كه نشان دهيم وجود تكامل انساني در معناي حقيقي «فرهنگ» در ميان همة جوامع به عنوان كيفيت يا شيوة بايسته و شايسته حيات بشري، تضمين شده است و اگر عدهاي از خود خواهان، سوداگران، سلطه جويان يا پوچ گرايان بخواهند فرهنگ را تا حدي كه بهشت پديدههاي مبتذل تنزل دهند و نام آن را فرهنگ بگذارند، مبتني بر حقيقت نبوده و ريشهاي ضد انساني دارد. اما آنچه كه در اين ميان موجب بروز تعاريف مختلف و متعدد شده است تنوع ديدگاههاي محققان و صاحب نظران در تفسير مفهوم فرهنگ با امعان نظر در اصل تكاملي آن بوده است. براي نمونه در زبان فارسي«فرهنگ» به معني كشيدن، شاخة درختي را ميگفتند كه آن را بخوابانند و خاك به زير وروي آن بريزند تا بيخ بگيرد، سپس آن را كنده به جاي ديگر نهال كنند. در زبان عربي «الثقافة» به معني پيروزي، تيزهموشي و مهارت بوده، سپس به معني استعداد فراگيري علوم و صنايع و ادبيات بكار رفته است. در فرانسه، «كولتور» از كلمه لاتين «كولتورا» گرفته شده است و به معني بارور كردن زمين در جهت توليد، حاصلخيز كردن، وعمل كاشتن گياه است. در آلماني به معني پرورش باكتريها و موجودات زنده بر وري زمينة مواد غذايي تهيه شده، كاشتن و رسيدگي كردن زمين زراعتي، و گروه جديد پرورش داده شده از زندگي حيواني يا گياهي آمده است و سر انجام در زبان روسي براي تعيين تاثير انسان بر طبيعت، مشخص كردن دستاوردها و نيروهاي عامل اين دستاوردها به كار رفته است». آنگاه استاد مرحوم جعفري فرهنگ را چنين تعريف ميكنند: «فرهنگ عبارت است از كيفيت يا شيوة بايسته و يا شايسته براي آن دسته از فعاليتهاي حيات مادي و معنوي انسانها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شدة آنان در «حيات معقول» تكاملي باشد».
4 ـ گروهی از جامعه شناسان عقيده دارند «فرهنگ، تفكر جمعي جامعه است كه در پديدهها و رفتارهاي اجتماعي تجلي مييابد و تمامي امور اقتصادي، اجتماعي، سياسي، نظامي، مادي و معنوي را متاثر ميسازد».
عليرغم تعاريف متعدد و متنوعي كه از فرهنگ شده است و بدون پرداختن به اختلاف پايان ناپذير نظريه پردازان، جامعه شناسان، مردم شناسان، دربارة مفهوم فرهنگ، ميتوان توافق كرد كه «فرهنگ مجموعهاي از بينشها، باورها، گرايشها، و رفتارهاي مادي و معنوي افراد يك جامعه است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود».
نكتة قابل تامل در تعاريف مزبور آنست كه صاحب نظران مذكور در اكثر تعاريف فرهنگ، رابطه مذهب و فرهنگ را در قالب كلي اعتقادات بررسي كرده و مذهب را يكي از عناصر فرهنگ، رابطه مذهب و فرهنگ را در قالب كلي اعتقادات بررسي كرده و مذهب را يكي از عناصر فرهنگ و زائيده انديشه انسان ميشمارند. در حالي كه اديان الهي نه تنها محصول فكر و انديشه انساني نيستند بلكه خود اصلي ترين مولد عناصر و پديده هاي فرهنگي به حساب مي آينده تي. اس. اليوت در كتاب «درباره مفهوم فرهنگ» اين نگرش را قوياً مورد انتقاد و اعتراض قرارداده و جدايي مذهب از فرهنگ را يكي از علل «از هم پاشيدگي فرهنگي» جامعه كنوني بشر ميداند. او مينويسد: «خطاي را يج اين است كه در غياب مذهب ميخواهند فرهنگ را حفظ كنند، گسترش دهند و تكامل بخشند».
به اعتقاد او «فرهنگ يك ملت به مثابه تجسد مذهب آن ملت است». در انديشه اسلامي، كليه باورها و ارزشها منشا آسماني دارند و تمامي رفتارهاي فردي و اجتماعي براساس تعاليم واصول الهي شكل ميگيرند. در نتيجه فرهنگ اسلامي به عنوان ريشه امور اقتصادي، اجتماعي، سياسي، در تمامي ابعاد مادي و معنوي جامعه جريان داشته و ماهيتاً ريشه در تعاليم آسماني دارد. مباني فرهنگ اسلامي در قرآن كريم واحاديث پيامبر گرامي و ائمه طاهرين عليهم السلام متجلي و ترسيم شده است.
تعريف تهاجم:
تهاجم از مصدر هجوم است. هجوم به معناي حمله ناگهاني، يورش، تاخت و تاز ناگهاني، تهاجم «به معناي به يكديگر حمله كردن، به يكديگر هجوم بردن و يورش آوردن» ميباشد.
تعريف تهاجم فرهنگي:
با توجه به تعاريف فرهنگ و تهاجم، معناي تركيبي تهاجم فرهنگي عبارت است از: «حمله فرهنگي دو قوم (يادو گروه، يا دو ملت) بريكديگر به منظور تغيير و تبديل عناصر و پديدههاي فرهنگي قوم مقابل».
بنابراين در تهاجم فرهنگي، حمله دو جانبه و دو سويه مطرح است و دو قوم مقابل يكديگر، برهم يورش ميآورند.
تعريف سلطه فرهنگي:
«سلطه فرهنگي عبارتست از مبادله يك جانبه عناصر و پديدههاي فرهنگي» گروه سلطه گر سعي ميكند با تكيه بر قدرت اقتصادي، نظامي، سياسي و تبليغي خويش، باورها، ارزشها و رفتارهاي خود را بر قوم ديگر حاكم نمايد و هويت فرهنگي گروه مقابل را تضعيف، تحريف و نابود سازد.
گواين ويليامزGwyn Williams معتقد است: «سلطه همه چيز را در بر ميگيرد. براي توفيق در اين امر، سلطه بايد ساختاري داشته باشد كه نحوه زندگي و طرز تفكر خاص را ترويج كند و يك استنباط ويژه از واقعيات را در تمام جامعه و نهادهاي اجتماعي و زندگي فردي اشاعه دهد. نظام سلطه گر، بر سليقهها، اخلاقيات، سنن، اصول سياسي و همه روابط اجتماعي سايه افكنده و بويژه در تصورات فكري و اخلاقي نفوذ ميكند. اين سلطه عملاً در ارتباط با ديكتاتوري يك طبقه يا يك جامعه تجلي مييابد». بنابراين در سلطه فرهنگي، جامعه در حال ركود و ضعف فرهنگي، عنصار جامعه مسلط را بدون نقد و بررسي و انتخاب، ميپذيرد كه خود منجر به سردرگمي و هرج و مرج فرهنگي ميشود.
تعريف مقاومت فرهنگي:
مقاومت فرهنگي عبارتست از پاسداري «آگاهانه» و «منطقي» از فرهنگ خودي و برخورد «هوشيارانه» و «هوشمندانه»با فرهنگ بيگانه.
مقاومت فرهنگي بويژه در بعد فرهنگ اسلامي بايد همه جانبه و جامع گرا باشد. زيرا فرهنگي را كه اسلام بنا نهاده است، حيات هدفداري است كه ابعاد كمال جويي، زيباخواهي، علم گرايي و آرمان طلبي انسانها را بشدت به فعاليت رسانده وهمة عناصر فرهنگ را متشكل ميسازد. در اين انديشه، عنصر فرهنگ علمي از عنصر اخلاقي عاليه انساني جدا نيست. عنصر فرهنگ هنري از عنصر مسئوليت اجتماعي تفكيك نمي شود، عنصر فرهنگ اقتصادي از فرهنگ ديني تجريه نميشود و در نهايت وحدت فرهنگي متأثر از يگانگي و وحدت روح آدمي، تجزيه شدني نمي باشد. در نتيجه مقاومت فرهنگي، نه تنها توسط ارگانها و نهادهاي فرهنگي، بلكه بوسيله تمامي نهادهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي بايد صورت پذيرد تا از جامعيت و مطلوبيت برخوردار باشد.
رمز موفقيت در مقاومت فرهنگي، شناخت فرهنگ خودي و پديدههاي اصولي و بنيادي آن است. هر فرهنگ مجموعهاي از اصول معقول ثابت و پديدههاي متغير ميباشد. اصول ثابت به مباني ارزشي و فطرت انسانها بر ميگردد و مبتني بر دريافتهاي عالي انساني ميباشد كه تجسم عيني و مادي دو جانبه پيدا ميكند. پديدههاي متغير فرهنگي، مجموعه اي از آداب و رسوم و نمودهاي فرهنگي است كه متناسب با شرايط زمان و مكان تغيير مييابند. در مقاومت فرهنگي اولويت اصلي با صيانت و پاسداري از عناصر ثابت ولا يتغير فرهنگ خودي ميباشد كه بايد آگاهانه و با بصيرت كامل حفظ و حراست شوند. اين پاسداري بايد مبتني بر آگاهي مردم و هو شياري همگاني باشد و تمامي مردم در كليه صحنههاي فردي و اجتماعي زندگي خويش، حافظ ونگهبان فرهنگ خودي باشند در غير اينصورت تجربه تاريخي ثابت كرده است كه فرهنگ يك ملت را بازور و اختناق ويا كشيدن ديوارهاي آهنين و محدوديتهاي شديد نمي توان كنترل نمود.
مفهوم واقعي تهاجم فرهنگي:
با توجه به تعاريف مذكور، مفهوم واقعي تهاجم فرهنگي را ميتوان چنين تبيين كرد: «تهاجم فرهنگي عبارتست از تلاش برنامه ريزي شده و سازمان يافته يك گروه يايك جامعه براي تحميل باورها، ارزشها، اعتقادات، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خويش بر ساير گروهها و جوامع».
مهاجم فرهنگي در صدد «سلطه فرهنگي» است. او سعي ميكند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، تكنولوژيكي، نظامي، اجتماعي، به مباني افكار و اعمال يك ملت هجوم آورد و بانفي و طرد آنها زمينه حاكميت انديشه، ارزشها و رفتارهاي مطلوب خويش را فراهم آورد.
به بيان ديگر، تهاجم فرهنگي يعني حمله به جهان بينيها، بينشها و در نتيجه حمله به گرايشها. از آنجا كه نحوه برخورد هر فرد با جهان و پديدههاي آن مبتني بر شناخت و بينشي است كه از هستي، جهان، انسان و پديدههاي موجود در جهان دارد، گروه مهاجم سعي ميكند برداشت خاصي از واقعيت وتفسير مشخصي از زندگي را كه با منافع اوسازگارتر است ترويج نموده و خاكميت بخشد.
تهاجم فرهنگي باعث از بين رفتن فرهنگ و هويت قومي و ملي ميشود.
رمز بقا و تداوم هر جامعه، وجود وجوه اشتراك در زمينههاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و عقيدتي بين افراد آن جامعه است كه از آن تعبير به «هويت قومي و ملي» ميشود. تهاجم فرهنگي اين هويت را متلاشي كرده و از بين ميبرد.
اقوام سلطه پذير در برابر تهاجم فرهنگي، هويت و قوميت و اصالتهاي فرهنگ خودي رازير پامينهند و به ظواهر فرهنگ بيگانه دل خوش ميدارند و دوام خويش را در پرتو فرهنگ مهاجم جستجو ميكنند. آنان هيچ باوري به مباني و ارزشهاي فرهنگ خودي ندارند و سربلندي خويش را در پذيرش فرهنگ بيگانه ميدانند. در نتيجه آزادانه و داوطلبانه، عناصر فرهنگ مهاجم را ميپذيرند و در صدد گسترش و تعميق آنها بر ميآيند. تاريخ ملتها و اقوام، نمونههاي فراواني از سلطه پذيري فرهنگي، و در نهايت تسليم پذيري سياسي، اقتصادي و نظامي را در دل خود جاي داده است.
بنابراين تهاجم فرهنگي به مفهوم نفي هويت فرهنگي وملي، پذيرش سلطه فكري و فرهنگي بيگانه، تغيير باورها و رفتارها براساس ارزشهاي مهاجمان، دگرگرني روشها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي منطبق با الگوهاي بيگانه، ميباشد.
تاريخچة تهاجم فرهنگي غرب (عليه السلام):
برخورد فرهنگي و تبادل انديشهها، از آغازين روزهاي زندگي بشر وجود داشته و در آينده نيز ادامه خواهد داشت. انسانها بصورت فردي و جمعي به تلاقي افكار و آراء خويش پرداخته و موجبات رشد و تعالي آنها را فراهم ميآورند. به همين دليل تمدن امروز، بر خلاف نظريه مدعيان دروغين خود محصول تلاش و مجاهدت تمامي اقوام و ملل در طول تاريخ است كه در برخوردهاي فرهنگي، نظامي، سياسي، اقتصادي به تنوير افكار وانديشهها پرداختهاند.
در كشورهاي اسلامي، پس از پيدايش و خاكميت اسلامي و شكل گيري جامعه اسلامي، برخورد فرهنگي مسلمين باساير اقوام و ملل آغاز شد.
انديشههاي اسلامي توسط مبلغين و مهاجرين و تجار مسلمان ابتدا در بين همسايگان و سپس در بين ساير اقوام و جوامع توسعه يافت. در سدههاي نخستين (قرنهاي دوم تا پنجم هجري) علماء و انديشمندان اسلامي، سعي در شناخت آثار علمي ساير كشورها نمودند. آنان بدون اينكه مرعوب و مقهور تمدنهاي مسلط روزگار خود شوند، اقدام به ترجمه كتب علمي و فلسفي يونانيان، روميان، ايرانيان نموده وبا حفظ اصالتها، ارزشها و آرمانهاي خويش، « عصر طلايي ترجمه» را در تاريخ ثبت نمودند.
ارتباط فرهنگي مسلمين با مسيحيان و يهوديان در طول تاريخ اسلامي وجود داشته است كه در دوران جنگهاي صليبي، برخورد مسلمين و مسيحيان به اوج خود رسيد. در اين زمان كه اروپائيان دوران قرون وسطي و عصر تاريكي خويش را سپري ميكردند، مسلمين قلل رفيع علم و آگاهي را در مينورديدند.
همين تلاقي فرهنگها موجبات بيداري مغرب زمين را فراهم آورد.
به نوشتة بارنز و بكر دو جامعه شناس معاصر غربي: «اروپائيان به حد كفايت از تاثير عظيم شرق اسلامي بر مغرب زمين آگاه نيستند وحتي تاريخ گزاران اروپايي چنانكه بايد و شايد به نتايج فرهنگي هجوم مسلمين بر اسپانيا و نيز نتايج فرهنگي جنگهاي صليبي و دادوستد آسياي غربي بر اروپا نمي پردازند. مثلاً اروپائيان با آنكه بر آثار ارسطو بسيار ارج مينهند، كاري ندارند كه بيشتر اين آثار به وساطت مسلمين به اروپاي عصر ميانه رسيدهاند... از اين رو در عصر ميانه، هنگامي كه جامعههاي مقدس اروپا به آرامي غنوده بودند، شرق اسلامي حياتي پرشور داشت و مرحله روشنگري و تجدد خود را آغاز كرده بود».
بنابراين، از اولين روزهاي نزول وحي تاكنون، تبادل فرهنگي بين مسلمين و ساير ملل، بويژه يهوديان و مسيحيان وجود داشته است. ليكن در مواردي، برخورد فرهنگي تبديل به تهاجم فرهنگي شده است، زيرا از همان زمان، بعضي از مسيحيان و يهوديان، از هر وسيله و ترفند ممكن براي تضعيف و نابودي اسلام بهره ميجستند و به چيزي كمتر از نفي اسلام و تحكيم سلطه خود رضايت نميدادند.
اين تهاجم در هر عصر و زمان، چهره خاص خود را گرفته و روش ويژه خويش را پيدا كرده است. در عصر حاضر كه استفاده از لشكر كشيهاي نظامي براي سلطه ونفوذ بر ساير اقوام و بدست آوردن مستعمرات و دستيابي به سرمايهها و منابع آنان، شيوهاي مقبول و مقدور نيست، كشورهاي سلطه گر، با استفاده از توان اقتصادي و تكنولوژي پيشرفته و امكانات خود، از طريق تحميل فرهنگي به بسط امپرياليسم فرهنگي پرداخته و در صدد تامين و تضمين منافع اقتصادي خود ميباشند. بهمين دليل هجوم فرهنگ جديد غرب عليه اسلام در دو سده اخير، صورت نويني به خود گرفته است كه در گذشته تاريخ سابقه ندارد.
ياد آور ميشوم آنچه در جامعه كنوني ما به عنوان تهاجم فرهنگي متداول است بيشتر هجوم فرهنگي است نه تهاجم فرهنگي. يعني هجوم يك جانبه فرهنگ غرب (عليه السلام)، به همين دليل در مباحث آتي، هر جا سخن از تهاجم فرهنگ است مراد معناي مصطلح است...
حيطه و قلمرو تهاجم فرهنگي:
جامعه يك مجموعه به به هم پيوسته است كه از نظامهاي متعدد و مرتبط با يكديگر (مانند نظام اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، آموزشي، تربيتي،...) تشكيل شده است. اين نظامهاي بهم پيوسته و عناصر دروني آنها بويژه افراد تشكيل دهنده آنها در تعامل بايكديگر بوده و برهم اثر گذاشته و از هم تاثير ميپذيرند. تفكيك امور به امور فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي... يك تفكيك ظاهري و براي فهم بيشتر است و إلاَّ همه به يك حقيقت واحد بر ميگردند كه فرهنگ، روح حاكمبر آنها و در مركزيت آن قرار دارد.
در تجزيه و تحليل پديدههاي اجتماعي، نظير تهاجم فرهنگي، براساس انديشه سيستمي و نگرش جامع نگر، بايد كليه عوامل آشكار و پنهان را مورد بررسي قرارداد كه در اين نگاه، قلمرو تهاجم فرهنگي، حمله به تمامي عناصر جامعه و نمودهاي آن است.
مهاجمان، هم به اقتصاد و شرايط اقتصادي جامعه حمله ميكنند، هم به افكار و آرمانهاي سياسي جامعه، هجوم ميآورند، و هم به پديدههاي فرهنگي و آداب و رسوم مردم يورش ميآورند و در نهايت تلاش ميكنند تا تمامي اين عوامل را با اهداف و برنامههاي خويش همسو سازند و از آنها براي پيشبرد نقشههاي خويش بهرهگيرند.
چنانكه گذشت، فرهنگ مجموعهاي از بينشها، باورها، گرايشها و رفتارهاي مادي و معنوي افراد يك جامعه است. بنابراين در تهاجم فرهنگي، هم به ريشهها حمله ميشود و هم به ساقه و برگ و ميوهها دستبرد زده ميشود، هرچند غارت ميوهها محسوس تر و مشهود تر است ليكن خشكاندن ريشهها خطرناكتر و مهلكتر است. لذا در تهاجم فرهنگي تغيير باورها و گرايشها، اصلي ترين هدف مهاجمان است.
از سوي ديگر، حيطه تهاجم فرهنگي هم فرهنگ عمومي و كلي جامعه و هم زير مجموعههاي آن يعني فرهنگ نهادها و فرهنگ افراد را شامل ميشود.
در نتيجه، هر سه فرهنگ در پذيرش يا نفي فرهنگ بيگانه نقش دارند و ميتوانند زمينه پذيرش را مساعد و يابستر سلطه پذيري را نامساعد نمايند. بيشك هر چه سه فرهنگ مذكور، همسوتر و هم آهنگ تر باشند آسيب پذيري ضعيف تر و مقابله با تهاجم بيگانه سهل تر است.
ويژگي هاي فرهنگ مهاجم:
از آنجا كه مبارزه جدي و موفق بادشمن نيازمند شناخت دقيق و كامل از وضعيت دشمن و نيز آگاهي از توانمندي و نقاط قوّت و ضعف اوست، لذا طراحي شيوههاي مبارزاني عليه تهاجم فرهنگي و گسترش مقاومت فرهنگي نياز به شناخت ويژگيهاي فرهنگ مهاجم دارد.
فرهنگ مهاجم همان فرهنگ غرب است كه در دو سدة اخير در كشورهاي اروپايي بوجود آمده است. هر چند بستر رويش اين فرهنگ، جامعه مسيحي و يهودي اروپا بوده است ليكن چون نهضت جديد بصورت رنسانسي عليه مسيحيت و كليسا شكل گرفت در نتيجه فرهنگ جديد مغايرتهاي اصولي و بنيادي با آنها داشته و بيشتر به فرهنگ يونان و روم باستان شباهت دارد. اين فرهنگ بطور كلي اصول معنوي ديني و آسماني را انكار مي كند و بر يافتهها و تراوشات فكري انسان تاكيد دارد.
مهمترين ويژگيهاي فرهنگ مهاجم كه در اكثريت مكاتب فلسفي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي اعم از مكاتب سرمايهداري و سوسياليستي خودنمايي ميكند عبارتنداز:
الف: انسان محوري در برابر خداباوري
در اكثريت قريب به اتفاق تمدنهاي بشري در طول تاريخ، خداو خداباوري محور انديشه و فرهنگ انسانها بوده و مجموعه هستي از جمله انسان مخلوق او بوده است. ليكن در تمدن جديد، با تعريف نوين از انسان، نه تنها ديگر او مخلوق و مصنوع خداوند نيست بلكه به خدانيز چهرة انساني داده شده است.
در اين فرهنگ، انسان جايگزين خدا گشته و «اومانيسم» و«انسان گرايي» نحور باورها وانديشههاي بشر معاصر شده است. «دموكراسي» يا انسان سالاري به معني حكومت و حاكميت قوانين بشري جايگزين «تئوكراسي» يا خدا محوري به مفهوم حاكميت و حكومت احكام وقوانين الهي شده است (نفي اصل توحيد).
ب ـ علم جانشين مذهب
متاثر از ويژگي فوق نياز انسان به مذهب و تعاليم آسماني در فرهنگ غرب، ناديده انگاشته شد و علم و يافتههاي ذهني و فكري انسان جايگزين دين و تعاليم پيامبران شد. مذاهب و اديان آسماني افيون جامعه و عامل تخدير انسانها، و مكاتب بشري و علوم نوين عامل تنوير افكار و سعادت و خوشبختي معرفي شدند. دستاوردهاي علم جديد كه همان علم تجربي است و نيز نارسايي، مذهب حاكم در غرب در پاسخگويي به نيازهاي انسان معاصر، در عموميت بخشيدن به اين انديشه انحرافي كمك شاياني نموده است (نفي اصل نبوت وامامت).
ج ـ اصالت دنيا و ماده گرايي در مقابل آخرت گرايي
در اديان الهي، ايمان به آخرت و قيامت همراه با باور دنيا و پذيرش محسوسات، تبليغ و ترويج شده است. در اين انديشه «عالم غيب» و «عالم شهادت» دو وجه از جهان «موجود» هستند. ليكن در فرهنگ غرب با نفي آخرت، قيامت، روح و غيب، تنها محسوسات و موجودات مادي پذيرفته شدند و هستي در جهان محسوس و مادي خلاصه شده است و دنيا آخرين منزلگه بشر قلمداد شده است. (نفي اصل معاد).
د ـ لذت جويي مادي در برابر آرامش خواهي معنوي
فرهنگ غرب با هدف قراردادن دنيا و اصالت بخشيدن به «عقل اقتصادي» و «تفكر تكنيكي» سعي نمود خوشبختي و سعادت انسان را در بهره جويي هر چه بيشتر از طبيعت و مواهب مادي خلاصه نمايد. در اين انديشه، لذت جويي دنيوي هدف زندگي است. به همين دليل مصرف گرايي و تجمل خواهي و اباحيگري ولا ابالي گري و در نتيجه سرخوردگيها، اضطرابها و استرسهاي ناشي از آن، از ويژگيهاي تمدن جديد است. در حالي كه در اديان الهي، دنيا مقدمه و معبر آخرت است و خوشبختي انسان در كسب آرامش دنيوي و سعادت اخروي تجلي مييابد و اين آرامش نيزد در پرتو تبعيت از اوامر و نواهي الهي حاصل ميشود.
ي ـ آزادي جايگزين آزادگي
انسان معاصر متاثر از فرهنگ غرب، خود را از هر قيد و بندي آزاد احساس ميكند و سعي دارد تا سر حد ممكن از آزادي اقتصادي بهره جويد و از آزادي جنسي كام گيرد و از آزادي اجتماعي سودمند شود. او در بسياري از موارد مرز آزادي جمعي را نيز در مينوردد تا به آزادي فردي بيشتري برسد. در اين انديشه، هر كس فقط خودش را ميبيند و ديگران را درك نميكند و در زندگي فرد براي خود، هيچ قانوني حاكم نيست، او اگر پليدترين و كثيف ترين كارهاي شخصي را مرتكب شود، آزاد است و هيچ كس حق جلوگيري او را ندارد.
در صورتي كه انسان تربيت شده در مكاتب آسماني با درك عبوديت الهي، آزادي خويش را مقيد و مشروط دانسته و در راستاي كسب آزادگي، از امكانات و مواهب موجود استفاده مينمايد.
با توجه به ويژگي هاي فوق و تامل و تدبر در آنها، ثابت ميگردد: فرهنگ رايج غرب اختلاف اصولي و بنيادي و ماهيتاً بافرهنگ اسلامي دارد و اين دو انديشه را نميتوان باهم آشتي داد. به بيان ديگر حاكميت كامل يكي، نفي و نابودي ديگري را به همراه دارد. آنچه امروز در مغرب زمين، به عنوان فرهنگ مطرح است. ابتذال فرهنگي و استخدام فرهنگ در مسير لذايذ حيواني، سودجويي، سلطه گري، ونفي شخصيت واقعي انسان است كه از اساس و ريشه با فرهنگ اسلامي مغايرت دارد و اين مفهوم واقعي تهاجم فرهنگي است.
اختلافات مذكور، بيشتر تفاوتهاي فكري و فرهنگي دو مكتب را نشان ميدهد و تجلي اين مباني در رفتار، «اخلاق و رفتار غربي» را رقم ميزند كه در تهاجم فرهنگي بيشتر مشهود است نظير: آلودگي به فساد و فحشاء، پوچ گرايي، مصرف گرايي، لا ابالي گري و سستي بنياد خانواده...
مباني تهاجم فرهنگي:
دشمنان در تهاجم خويش عليه فرهنگ اسلامي از اصول و ضوابط خاصي تبعيت ميكنند كه شناخت اين ويژگيها، مبارزه با شبيخون فرهنگي آنان را تسهيل كرده و كسب موفقيت و پيروزي را ميسر ميسازد. از آنجا كه تدوين روشهاي مقاومت فرهنگي، نيازمند شناخت مباني تهاجم است، لذا پنج اصل از اصول هجوم فرهنگي متناسب با حيطه كاربرد اين مقاله، به اختصار تشريح ميشود:
الف ـ برنامه ريزي
مدعيان فرهنگ غرب و تمدن جديد، براي جلوگيري از گسترش نفوذ جهاني اسلام و نيز آسيب رساندن به تعميق باورهاي مذهبي در داخل كشور، برنامههاي متنوع و متعددي را طراحي و تدارك ديدهاند. ايجاد سازمانهاي آشكار و پنهان به منظور شناخت دقيق اسلام، نيروهاي انقلابي، حركتهاي اسلامي و همچنين تخصيص اعتبار و بودجه خاص به اين امر و ايجاد هماهنگي جهاني در اين زمينه، نشانگر برنامه ريزي مشخص آنان براي مقابله با حاكميت فرهنگ معنويت و انديشه توحيد در عصر حاضر است.
ب ـ آيندهنگري
مهاجمان براي تحقق اهداف شوم خويش، متناسب با برنامههاي تدوين شده، اهداف كوتاه مدت و در از مدت تعيين كردهاند. آنان در «استراتژي تهاجم» بيشتر به اهداف آينده خويش اميد دارند. زيرا امروز محصولاتي را درو ميكنند كه بذر آن را در چند سال گذشته كشت كردهاند. در نتيجه براي دستيابي به محصول نهايي در انتظار آينده هستند.
ج ـ جوان گرايي
هر چند تمامي اقشار جامعه مخاطب هجوم فرهنگي دشمنان هستند ليكن لبه تيز حمله متوجه نسل جوان است. بيش از نيمي از جمعيت فعال كشور را نسل جوان تشكيل ميدهد كه اين گروه بدليل شرايط سني، نسبت به هجوم فرهنگ بيگانه آسيب پذيرترند. اگر دشمن به نسل انقلابي امروز اميد چندان نداشته باشد، از آينده سازان جوان نا اميد نيست و هدف خويش را به انحراف و نابودي آنان معطوف كرده است.
د ـ جامعيت
دشمنان براي كسب موفقيت در ميدان مبارزه، به تمامي مرزهاي عقيدتي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي... هجوم ميآورند و در اين كشاكش از تمامي ابزارها و روشها بهره ميگيرند. بنابراين منحصر دانستن هجوم فرهنگي در يك بعد و چند پديده مثلا بعد اجتماعي و پديدههاي بدحجابي و فساد جنسي و كمرنگ نشان دادن ساير ابعاد ميتواند زمينه موفقيت دشمنان را فراهم آورد.
ي ـ گسستن پيوند مردم با دين و رهبري
حكومت و نظام اسلامي برپايه سه اصل دين، مردم و رهبري شكل گرفته است. هر چند پيوند اين سه عنصر قويتر و عميق تر باشد، نظام اسلامي پايدارتر و باثباتتر خواهد بود و هر چه اين پيوند سست تر و ضعيف تر شود جامعه آسيب پذيرتر خواهد شد. يكي از اصول مهم هجوم فرهنگي دشمنان، تضعيف، تخريب، و قطع ارتباطات و پيوندهاي مزبور است كه ميتواند جامعه را در برابر فرهنگ مهاجم، سلطه پذير نمايد.
اسلام
رهبري حكومت اسلامي مردم
ابزارهاي تهاجم فرهنگي:
ابزارهاي فرهنگي، مجموعه امكانات و وسايلي هستند كه در انتقال پيام، مورد استفاده قرار ميگيرند. و سايل به ابزارهاي شنيداري، ديداري، نوشتاري و امكانات به منابع اقتصادي، مادي، سازماني و انساني قابل تقسيم ميباشند. اين ابزارها بصورت كانال ارتباطي بين فرستنده و گيرنده پيام عمل كرده و پيام را از فرستنده در يافت و به سوي گيرنده حمل ميكنند. ابزارها و روشهاي تهاجم متناسب با شرايط فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي گروه و ملت مورد هجوم، از كارايي متفاوت برخوردار هستند كه شناخت و تبيين ويژگيها و ميزان اثر بخشي آنها در فهم مطلوبتر تهاجم فرهنگی مؤثر است. ذيلاً به تعدادي از ابزارهاي مورد استفاده مهاجمان در هجوم به نسل جوان اشاره مينمايم:
الف ـ هنر و ابزارهاي هنري
هنر تجلي احساسات و عواطف انساني است. هنر به عنوان وسيله ارتباطي، دريافتها و احساسهاي هنرمند را به مخاطب منتقل ميكند و در او عكس العمل عاطفي و احساسي بوجود ميآورد. هنر از آنجا كه با فطرت زيبايي خواهي انسان عجين گشته و نيازهاي اوليه انساني را بر آورده ميسازد، بطور مستمر به حيات خود ادامه ميدهد.
در بين اقشار مختلف، نسل جوان بيش از ديگران از هنر و برنامههاي هنري تاثير ميپذيرد و نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. به همين دليل دشمنان سعي ميكنند پيام زهرآگين و مخرب خويش را در قالب زيبا و جذاب هنري پوشانده و به مخاطبين خود عرضه نمايند. استفاده از راديو، تلويزيون، ويدئو، سينما، ماهواره و ساخت برنامه هاي شاد و با جاذبه هنري، مبتني بر ويژگيهاي فرهنگ مهاجم، با سرعت و جديت توسط دشمنان تعقيب ميشود.
سرمايه گذاري كلان استكبار در اين زمينه به گونهاي است كه نه تنها بازار هنري كشورهاي جهان سوم را تسخير كرده و در هر كوي و برزن، نوارها و فيلمهاي غربي به وفور يافت ميشوند، بلكه در كشورهاي توسعه يافته نيز امپرياليسم فرهنگي حاكم شده و فيلمهاي آمريكايي و هاليودي ميدان را بر ساير رقيبان بشدت تنگ كردهاند. اين فيلمها، نوارها، شوها، تئاترها، موسيقيها به شدت بيانهاي اعتقادي، اخلاقي و ارزشي جامعه را آسيب پذير ساخته و بنيانهاي اجتماعي بويژه خانواده را متزلزل ميسازند.
مهاجمان در آخرين دستاورد تكنولوژيكي خويش توانستهاند با استفاده از ابزار ماهواره، مرزهاي جغرافيايي را بسرعت در نورديده و پيام خويش را در سراسر جهان حتي در درون منازل خصوصي افراد براحتي عرضه كنند.
ب ـ ادبيات وابزارهاي ادبي
ادبيات هر ملت حاوي آرمانها، افكار، باورها، آرزوها، تخيلها و تاريخ آن ملت است كه از يك نسل به نسل ديگر منتقل ميشود. ادبيات نيز كه نمودي از ذوق هنري انسان و آميخته با سرشت زيبايي خواهي اوست به مثابه وسيله ارتباطي بين انسانها عمل ميكند. شاعر يا نويسندده در تلاش است تا پيام خويش را در قالب شعر، قصه، داستان، رمان، تاريخ... به ديگران منتقل سازد. با توجه به كارايي و تاثير عميق اين وسيله ارتباطي، دشمنان سعي ميكنند تا از اين طريق، فرهنگ خويش را به ديگران انتقال دمند. نگارش و ترجمه و ترويج رمانهاي مبتذل ـ داستانهاي شهوت انگيز ـ شعرهاي پوچگرا، سرد و بي هويت ـ مجلات ضد اخلاقي ـ مقالات مايوس كننده... نمونههايي هستند كه در جامعه امروز عهدهدار تخريب مباني فرهنگي نسل جوان ميباشند.
پ ـ ورزش و ميادين ورزشي
تربيت بدني و ورزش يك نياز انكار ناپذير انساني است. فرد سالم و جامعه سالم نيازمند تحرك جسمي و ورزش ميباشند. اين پديدة اجتماعي ميتواند در ايجاد شادابي و نشاط، برقراري روابط مناسب اجتماعي، غني سازي اوقات فراغت.. مؤثر افتد. ليكن مهاجمان فرهنگي سعي كردهاند از اين پديده نيز همانند ساير پديدهها براي تحميل افكار و ارزشهاي خويش بهره گيرند و از آن وسيلهاي براي انتقال پيامهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي بسازند. تبليغات فرهنگي و تجاري در ميادين ورزشي ـ برگزاري مسابقات بين كشورها با اهداف سياسي، تاكيد بيش از حد بر امور ورزشي بويژه در جهان سوم و بازداري آنان از كار و تلاش و سازندگي ـ تبليغات فرهنگي و ورزشي توسط بازيكنان و قهرمانان... همه نشان از ابزار بودن اين پديده اجتماعي در جامعه امروز دارد.
ت ـ روشنفكران و غبربگرايان خودباخته
سردمداران تمدن و فرهنگ جديد، پس از آنكه حضور مستقيم و بي واسطه خويش را در ساير كشورها، به منظور گسترش نفوذ و سلطه اقتصادي، سياسي، اجتماعي، ممكن و مقدور نديدند، سعي كردند نمايندگاني را از بين خود ملتها برگزيده و مسئوليت فراهم آوردن زمينه سلطه پذيري را به آنان واگذار كنند.
اكثر روشنفكران و غربگرايان خودباخته در جهان سوم عهده دار اين وظيفه شدند. آنان كه معمولاً پس از مسافرت به فرنگ و تحصيل و حشر و نشر در آن ديار، مقهور پيشرفت و تكنولوژي برتر غرب ميشدند، پس از بازگشت به كشور خويش به «عمله استعمار» و «بلندگوي فرهنگ بيگانه» تبديل ميگشتند و با زبان بومي و خودي پيام بيگانه را ترويج ميكردند. اكثريت اين گروه كه سر در آبشخور فكري و فرهنگي غرب داشتند بدون كوچكترين تامل و نقد و بررسي آثار و كتب غرب را ترجمه نمودند و در داخل كشور نشر دادند و بدينوسيله زمينه پذيرش باورها، رفتارها و ارزشهاي غربي را فراهم آوردند. غربگرايان خود باخته در اين حركت ضد ملي خويش تا بدانجاپيش رفتند كه به صراحت اعلام نمودند: «براي رهايي از وضعيت موجود و رسيدن به ترقي و تجدد بايد از سرتا به پا غربي شويم».
ث ـ زنان و دختران و محركهاي عاطفي
مهاجمان بيگانه عليرغم ادعاهاي دروغين خويش مبني بر ارزش نهادن به مقام شامخ زنان و برابر دانستن آنان با مردان، نه تنها زنان و دختران را آماج تيرهاي زهر آگين خويش قراردادند بلكه سعي كردند از ايشان وسيله و ابزاري براي انتقال فرهنگ مبتذل غرب به ساير جوامع بسازند. استفاده مخرب از حضور زنان در جامعه وتجلي آن در فيلمهاي مبتذل، مجلات نا مناسب، انتخاب دختران شايسته، تبليغ كالاهاي تجاري توسط دختران و زنان... همه نشان از نگرشي ابزارگونه به اين قشر سازنده و مؤثر جامعه دارد.
ج ـ فنون و تكنولوژي برتر:
تمدن جديد با تكيه بر علوم تجربي، موفق به شناخت، كشف و ساخت وسايل و تكنولوژی فراوان شد بطوريكه حجم اطلاعات، علوم، فنون و تكنولوژي موجود قابل مقايسه با هيچيك از ادوار تاريخي گذشته نيست.
هر چند گروهي معتقدند علوم پايه، فنون و وسايل، مرز عقيدتي و فرهنگي نميشناسند و در تمامي مكانها و بين تمامي افراد و ملل يكسان عمل ميكنند. ليكن بسياري از صاحب نظران علوم اجتماعي، اعتقاد دارند اين علوم و فنون متاثر از فرهنگ زادگاه خويش، فرهنگ خاص خود را مي طلبند و در هر جامعهاي به تبليغ و نشر فرهنگ و آداب و رسوم خود ميپردازند. فراتر از آن، امروزه بوضوح مشخص است كه صاحبان علوم و فنون و تكنولوژيهاي برتر، از اين توانايي به عنوان ابزار قدرت استفاده كرده و در پرتو آن افكار و عقايد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خويش را بر ديگران تحميل ميكنند.
چگونگي فروش تسليحات نظامي ـ كنترل سلاحهاي اتمي و هستهاي ـ جلوگيري از دستيابي كشورهاي جهان سوم به تكنولوژي بسيار پيشرفته... زمينه را براي انقياد در برابر اهداف و افكار سياسي ـ فرهنگي غرب فراهم مي آورد در همين زمينه ميتوان به سوء استفاده مهاجمان از تكنولوژي كامپيوتر اشاره كرد كه بسياري از پيامهاي مخرب فرهنگي بوسيله نرم افزارهاي مختلف كامپيوتري به ديگران منتقل ميشوند و در عين حال كامپيوترهاي پيشرفته را به كشورهاي جهان سوم صادر نميكنند.
چ ـ سازمانها و بنيادهاي بين المللي و منطقهاي:
بسياري از سازمانها و بنيادهايي كه به منظور تحقق اهداف مقدس و بشر دوستانه بوجود آمده و فعاليتهاي اقتصادي اجتماعي، علمي، ادبي، فرهنگي در سطح داخلي و جهاني دارند، امروزه به ابزاري براي حاكميت بخشيدن به امپرياليسم فرهنگي تبديل شدهاند. آنان با پذيرش اهداف نظم نوين جهاني، در صدد تحكيم ارزشها و باورهاي مبتني بر فرهنگ و تمدن غرب هستند. به بيان دقيق تر، مهاجمان سعي كردهاند از اين امكانات استفاده كرده و در پوشش مجامع ظاهر فريب، مباني فرهنگي خويش را ترويج نمايند. سازمان ملل، بانك جهاني، صندوق بين المللي پول، آژانس توسعه بين المللي و حتي بنيادهاي اقتصادي نظير بنياد فورد، كارنگي، راكفلر هر يك به گونه اي در تثبيت و گسترش مباني فرهنگي غرب ايفاي نقش ميكنند.
ح ـ مواد مخدر و مواد منكراتي
جامعه سالم در برابر تهاجمات دشمنان قدرت مقابله و ايستايي دارد. براي از بين بردن سلامت جسمي و رواني جامعه و به ضعف و سستي كشاندن آن از وسايل مختلف بهره گرفته ميشود. گسترش برنامه ريزي شده و سازمان يافته مواد مخدر ـ مسكرات ـ مواد تهييج كننده قواي جنسي ـ و نيز قيمت ارزان و وفور آنها در بازار نشان از سوء استفاده دشمن از اين ابزار دارد.
روشهاي تهاجم فرهنگي:
روشهاي تهاجم فرهنگي، مجموعه شيوهها، راه كارها و سبكهايي است كه مهاجمان بصورت مستقيم و غير مستقيم براي تحقق اهداف خويش بكار ميگيرند. دشمن با استفاده از اين شيوهها هم باورها، اعتقادات و بينشها را مورد هجوم قرار ميدهد و هم رفتارها، اخلاقيات وكنشها را آسيب پذير ميسازد. هم به ابعاد معنوي و باطني فرهنگ حمله ميبرد و هم به ظواهر مادي و محسوس فرهنگ دستبرد ميزند. شناخت اين روشها زمينه را براي برخورد آگاهانه و پيروزمندانه با هجوم دشمن فراهم ميآورد. لذا تعدادي از اين روشها بصورت خلاصه و ايجاز بررسي ميشود:
الف ـ تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي
رفتار انسان محصول انديشه و بينش اوست و مجموعه جهان بينيها، رفتار و افكار آدميان را شكل ميدهند. در جامعه اسلامي هر فرد مسلمان براساس جهان بيني، اعتقادات و باورهاي مذهبي خويش رفتار ميكند. مهاجم فرهنگي در صدد است اين باورها و انديشهها را تضعيف و تخريب نمايد. او با القاء شبهات عقيدتي ـ بزرگنمايي مشكلات فكري ـ غافل نمودن از مباني استدلالي و منطقي ـ ترويج سطحي نگري و تحجرگرايي و در نتيجه آسيب پذيري عقيدتي،... در تلاش است تا ساحت مقدس اسلام عزيز راخدشه دار نمايد و آن را در پاسخگويي به نيازهاي فكري ـ فرهنگي نسل جوان در عصر حاضر ناتوان جلوه دهد.
ب ـ تحريف گرايشهاي معنوي
شور و شوق مذهبي تكميل كننده آگاهي و معرفت ديني بوده و زمينه را براي تعالي فرد و جامعه فراهم ميآورد. دشمنان با ترويج برنامههاي مخرب فرهنگي در صدد تضعيف و تخريب گرايشهاي معنوي بويژه در بين نسل جوان بوده و با تبليغ خرافات و يا گسترش برنامههاي سرگرم كننده مخرب، گرايشهاي مذهبي را تحريف ميكنند.
آنان با ترويج تقواي گريز، عرفان كور، زهدگرايي منفي، اخباريگري، ولايت ضد توحيد در صدد تحريف معنويات و گرايشهاي معنوي هستند.
پ ـ تخريب و نفي هويت ملي
پيوندهاي ملي و بومي سبب پايداري جامعه و ايجاد هويت واحد ميشوند. بي هويت جلوه دادن اقوام و يا ايجاد تفرقههاي فرهنگي ـ زباني، موجبات گسستگي پيوندهاي اجتماعي را فراهم ميآورد و هويت ملي و فرهنگي را خدشه دار ميسازد. در ايران اسلامي هويت ملي و بومي با شخصيت اسلامي در طول ساليان در از و قرون متمادي عجين گشته و بطرز تفكيك ناپذير درهم گره خورده است. دشمنان سعي ميكنند به روشهاي مختلف اين ويژگيها را از هم متمايز و در مقابل هم قرار دهند. ترويج و تبليغ پان ايرانيسم (همانند پان عربيسم و پان تركيسم) براساس همين انديشه صورت پذيرفته است.
ت ـ ايجاد گسستگي تاريخي
تاريخ و فرهنگ هر جامعه همانند كوه يخي است كه ويژگيهاي مشهود و خارج از آب آن وابسته و پيوسته با توانائيها و ويژگيهاي مستور در زير آب است. گذشته هر ملت چراغ راه آينده آن ملت است. ايجاد گسستگي بين گذشته و حال در فرهنگ، سبب بيثباتي و آسيب پذيري جامعه ميشود. مهاجمان فرهنگي با تحريف و تخريب گذشته ـ بويژه تخريب گذشته اسلامي ـ سعي در بي هويتي جامعه دارند. ترويج و بزرگنمايي فرهنگ هخامنشي و ساساني و انديشههاي ايران باستان و تاكيد بيش از حد بر افتخارات تاريخي قبل از اسلام، مؤيد اين حركت مرموزانه دشمنان است كه با استفاده از تجربه روشنفكران غربي تعقيب ميشود.
ث ـ طرد الگوها و اسوههاي خودي
انسان براي تنظيم چگونگي حركت خويش نيازمند الگوست. تاثير پذيري از الگو بويژه در نسل جوان از ويژگيهاي رفتار انساني است. الگو ها هرچه بيشتر با فرهنگ خودي سازگار باشند رفتار اجتماعي جامعه از يكنواختي و هماهنگي بيشتري برخوردار خواهد شد. مهاجمان فرهنگي با درك اين نياز، سعي در تخريب الگوهاي مذهبي و ملي داشته و تلاش ميكنند با استفاده از امكانات و ابزارهاي تبليغي، نظير فيلمهاي تلويزيوني و سينمائي ـ برنامههاي ماهوارهاي ـ كتب و مجلات و نشريات ـ و حتي تبليغات تجاري و اقتصادي، الگوهاي منطبق بافرهنگ خويش را بسازند و در بين اقشار مختلف جامعه ترويج نمايند. جامعه اسلامي بويژه فرهنگ غني تشيع ـ سراسر مملو از شخصيتهاي علمي، اجتماعي، مبارزاتي است كه هر يك ميتوانند الگوهاي سازنده براي جامعه باشند.
الگوپذيري بعضي از جوانان از نوع و مدل لباس ـ آرايش مو ـ رفتارهاي اجتماعي ـ لوازم مصرفي بيگانگان،... نمونهاي از اين هجوم فرهنگي است.
ج ـ تخريب و ترور شخصيتهاي خودي
قهرمانان و شخصيتهاي واقعي هر ملت، از عوامل پويايي و بالندگي آن ملت محسوب ميشوند. آنان چون قلل رفيع در بين جامعه در خشيده و نسلهاي جديد را به تلاش و كوشش و مجاهدت فرا ميخوانند. دشمنان با گستردن دامهاي مختلف سعي در تطميع و تخريب آنان داشته و در صورت عدم موفقيت با نشر شايعات و اكاذيب، به ترور شخصيت افراد مؤثر ميپردازند و در نهايت براي تحقق اهداف شوم خويش، دست خود را به خون پاك برگزيدگان و انديشمندان و مجاهدان ملت آغشته ميسازند. تاريخ شكو همند انقلاب اسلامي نمونههاي فراواني از ترفندهاي فوق را در دل خود جاي داده است.
چ ـ گسترش روحيه غربگرايي و غربزدگي
پذيرش سلطه بيگانگان نيازمند وجود ميل و رغبت در جامعه است. مهاجمان براي گسترش نفوذ فرهنگي خويش از ايجاد ذهنيت مثبت نسبت به خود بهره ميگيرند. ترجمه و نشر كتب علمي، اجتماعي مبتني بر فرهنگ بيگانه ـ بزرگنمايي استعداد و توانمندي غربيان و ضعف و ناتواني ديگران ـ نمايش دستاوردهاي علمي، فني، تكنولوژيكي ـ تبليغ قدرت نظامي، اقتصادي ـ نمايش «ديدنيها»ي مثبت و ظاهر فريب غرب ترويج زندگي تجملي و تظاهر به خوشبختي و آرامش ـ... همه و همه در ايجاد خودباختگي و رعب زدگي و در نتيجه غرب باوري تاثير دارند.
ح ـ تقويت روشنفكران ـ نخبگان و تكنوكراتهاي وابسته
نظر به اينكه روشنفكران غربزده و تكنوكراتهاي خودباخته همواره چون بلندگوهاي تبليغاتي، مبلغ انديشهها و ارزشهاي غربي در مجامع علمي، هنري، تخصصي و حتي در بين توده مردم بودهاند، لذا مهاجمان با تقويت آنان در داخل و خارج از كشور، سعي در بزرگ كردن والگو نمودن آنان دارند. تبليغ افكار و عقايد آنان در رسانههاي گروهي وابسته ـ چاپ و نشر كتب و نشريات غربگرا ـ تشكيل مجامع ادبي و هنري بنام آنان ـ دادن جوايز مختلف در جشنوارهها، فستيوالها به خود باختگان فرهنگي ـ فراهم آوردن زمينه حضور موفق تكنوكراتهاي وابسته در مجامع جهاني ـ... از جمله روشهاي شناخته شده براي تقويت و حمايت از اين گروه است.
خ ـ ايجاد جريانهاي انحرافي و تفرقه هاي قومي
يكي از ترفندهاي قديمي مهاجمان در سدههاي اخير ايجاد تفرقههاي قومي، قبيلهاي و مذهبي در بين ملتها به منظور گسترش حكومت و سلطه خود بوده است. آنان با ايجاد و تقويت جريانهاي انحرافي و نيز حمايت از تشكلهاي وابسته در زمينههاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي سعي در برهم زدن وحدت و يكپارچگي جامعه دارند. تبلور هجوم فرهنگي در اين زمينه در ايجاد تشكلهاي ادبي، هنري فرهنگي، صنفي وابسته و نيز سازمانهاي چريكي و مبارزاتي منحرف در تاريخ انقلاب اسلامي مشهود است.
د ـ ترويج خط و زبان بيگانه
خط و زبان دو نموداز هويت ملي هر جامعه و عامل پيوند اجتماعي ميباشند. از طريق اين دو وسيله ارتباطي، پيامها مبادله ميشوند و مواريث فرهنگي از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابند. خط و زبان فارسي كه خوديكي از مفاخر ادب بشري است طي قرون متمادي و بيش از هزار سال با فرهنگي اسلامي در آميخته و هويت اسلامي ـ ملي يافته است. مهاجمان سعي در بي اعتبار نمودن اين ميراث گرانبها داشته و در صدد ترويج خط و زبان خويش ميباشد. تلاش براي پالايش خط و زبان پارسي از كلمات عربي ـ تلاش سازمان يافته و بيهودهاي بود كه مهاجمان در سال هاي اخير در تعقيب آن بودند.
اين ترفند در تمامي كشورهاي عقب نگه داشته شده ـ بويژه ممالك اسلامي ـ تعقيب شده است كه نمونه هاي آن را در تركيه ـ هند ـ آذربايجان... ميتوان جستجو كرد. همچنين گسترش زبان و خط بيگانه و ترويج آن به عنوان يك ارزش ـ بويژه در بين قشر تحصيل كرده ـ چهره ديگري از توطئه فرهنگي دشمنان است.
ذ ـ خبرپردازي و تصوير سازي
دنياي معاصر، دنياي ارتباطات است و پيشرفت سريع و گسترده و سايل ارتباطي توانستنه است جهان را به تعبير مك لوهان ـ به «دهكده جهاني» تبديل كند كه در آن هركس در كوتاهترين زمان از همه چيز با خبر ميشود. مهاجمان فرهنگي ـ بويژه سلطه گران صهيونيست ـ با در اختيار داشتن بزرگترين مراكز خبرسازي جهان (نظير دو خبرگزاري آمريكايي آسوشيتدپرس و يونايتدپرس، همچنين رويتر و خبرگزاري فرانسه)، جهان و پديدهها و حوادث آن را آنچنان كه دوست دارند به ديگران معرفي ميكنند. پديدههاي بزرگ را كوچك و مسائل كم اهميت را بزرگ و حياتي جلوه ميدهند. به تعبيري: از كاه كوهي ميسازند تا كوهها ديده نشوند. پخش يك سويه گزارشهاي خبري از طريق خبرگزاريهاي خارجي و شبكههاي راديويي و تلويزيوني سرتاسري غربي، نمايش مداوم فيلمهاي سينمائي و سريالها و كارتونهاي تلويزيوني آمريكايي، اروپايي و ژاپني و انتشار روزنامهها و مجلات گوناگون، همراه با آگهي هاي تجارتي پرجاذبه... همه و همه، در انتقال نمادها و ارزشها و شيوههاي زندگي فريبنده جوامع سرمايهداري، نقش هاي اصلي را ايفاء ميكنند. اكنون باكاربرد روزافزون تكنولوژيهاي نوين ارتباطي و بويژه ماهواره هاي پخش مستقيم تلويزيوني، دستگاههاي ويدئو، تلويزيوني آمريكايي، اروپايي و ژاپني و انتشار روزنامهها و مجلات گوناگون، همراه با آگهي هاي تجارتي پر جاذبه... همه و همه، در انتقال نمادها و ارزشها و شيوههاي زندگي فريبنده جوامع سرمايه داري، نقشهاي اصلي را ايفاء ميكنند. اكنون باكاربرد روزافزون تكنولوژي هاي نوين ارتباطي و بويژه ماهوارههاي پخش مستقيم تلويزيوني، دستگاههاي ويدئو، تلويزيونهاي كابل دار و ابزارهاي ارتباطات كامپيوتري دامنههاي بسيار گستردهاي در سراسر كره زمين پيدا كرده است.
يكي از مصاديق خبر پردازيهاي مذكور، تصويري است كه رسانههاي گروهي غرب و خبرگزاريهاي صهيونيستي با ارائه چهره زشت و خشن از اسلام و آن را با هرگونه تخريب، آدمكشي، تروريسم، قانون شكني،... پيوند ميدهند. اسلام را معادل بنيادگرايي و مترادف با ارعابگري، غارت و وحشي گري معرفي مينمايند. متقابلاً بسياري از اخبار آگاهي بخش و حركت آفرين راسانسور كرده و كاملاً مخفي مي كنند (مانند خبر جنايات عراق در حلبچه كه تا قبل از حمله عراق به كويت مسكوت ماند و يا تحريف خبر حمله عراق به دبيرستان بروجرد و شهادت تعدادي از دانش آموزان و يا سكوت مرگبار خبرگزاريها در برابر انفجار بمب توسط منافقين در حرم امام رضا (عليه السلام) كه منجر به شهادت عدة كثيري از زائرين گرديد).
ر ـ ترويج فساد و فحشاء و منكرات
يكي از نقاط آسيب پذير جامعه، گسترش فساد و فحشاء و منكرات در جامعه است. براساس قانونمندي الهي، گناه و فساد جامعه را از بين ميبرد (الذين طغوا في البلاد ـ فاكثروا فيها الفساد فصبّ عليهم ربّك سوط عذاب ـ ان ربك لبالمرصاد). مهاجمان با استفاده از روشهاي مختلف سعي در ترويج اين امر ـ بالاخص در بين جوانان دارند. ورود و گسترش مواد مخدر ـ ترويج فيلمهاي مبتذل ـ عكسهاي نا مناسب ـ مجلات حاوي مطالب و تصاوير مخرب و آلوده كننده ـ توليد و توزيع مسكرات ـ تبليغ نوارهاي مهيج و پوچ ـ... همه در آلودگي و آسيب پذيري جامعه مؤثرند.
ز ـ استفاده از مذهب عليه مذهب
فرهنگ جامعهما، فرهنگ ديني است و مذهب در تاروپود جامعه تنيده شده است. يكي از روشهاي ديرين دشمن براي بسط سلطه خويش، استفاده از اعتقادات انحرافي در برابر عقايد و ارزشهاي اسلام اصيل است. آنان در تلاشند تامذهب را كه عامل بيداري، پويايي، ظلم ستيزي، عدالت گستري و تامين كننده سعادت دنيا و آخرت است به عامل تخديري انفرادي، انزوا طلبي، ظلم پذيري، واپس گرايي و رهبانيت تبديل نمايند. به تعبير رساي بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (ره) اسلام ناب محمدي o را به اسلام آمريكايي مبدل سازند. تاكيد بر اختلافات مذهبي، تكيه افراطي بر تفاوتهاي شيعه و سني، ترويج خرافه گرايي، نشر اخباريگري، ترويج مذاهب در وغين، تحريف مفاهيم بلند همچون انتظار، توكل، دعا، قضا و قدر، تعبد،... همه در راستاي اين هدف شوم سازماندهي و اجراء ميشوند.
عوامل موفقيت تهاجم فرهنگي:
چنانكه گذشت تبادل و برخورد فرهنگي بين جوامع مختلف امري طبيعي و اجتناب ناپذير است. تنوير افكار و رشد فرهنگي جامعه در پرتو تفاهم فرهنگي با ديگران قابل حصول است. ليكن اگر جامعهاي از درون تهي و آسيب پذير شد، تبادل فرهنگي تبديل به تهاجم فرهنگي ميشود. بنابراين، نفس هجوم فرهنگي دشمنان وحشتناك نيست بلكه خطر در ضعف و ناتواني و آسيب پذيري دروني است كه زمينه سلطه پذيري را فراهم ميآورد. از دشمنان نبايد انتظار داشت تا هجوم نياورند. حيات امپرياليسم جهاني وابسته به سلطه گري است بويژه آنكه رشد اسلام گرايي مرگ فرهنگ غرب را به همراه خواهد داشت. بايد عوامل دروني سلطه پذيري راشناسايي و مرتفع كرد تا زمينه آسيب پذيري به حداقل برسد.
در مقام تشبيه، ميتوان از هجوم ميكروبها به بدن انسان نام برد كه همواره هجوم و برخورد ميكروب بابدن وجود دارد. هر چند بايد تلاش كردتا از اين تلاقي و قرار گرفتن بدن در فضاي آلوده جلوگيري شود ليكن انسانهايي بيمار ميشوند كه بدن مجروح، مستعد و آسيب پذير داشته و قدرت مقابله و ايجاد پادزهر مناسب راندارند. بنابراين در بررسي عوامل موفقيت مهاجمان فرهنگي، در مرحله اول بايد اين سؤالات را پاسخ داد كه: چرا جامعه سلطه پذير ميشود؟
چرا افراد جامعه تسليم هجوم فرهنگي دشمن مي شوند؟ چرا جامعه قدرت صيانت از فرهنگ و هويت خودي را از دست داده و به فرهنگ بيگانه روي ميآورد؟ چرا جوانان و نوجوانان فرهنگ بيگانه را بر فرهنگ خودي ترجيح ميدهند؟ و يا بطور كلي دو سؤال زير را بايد پاسخ داد:
1 ـ چرا فرد آسيب پذير ميشود؟ (عوامل روانشناختي).
2 ـ چرا جامعه آسيب پذير ميشود؟ (عوامل جامعه شناسي).
با توجه به هدف مقاله، تعدادي از علل و عوامل آسيب پذيري فرد و جامعه كه در واقع همان عوامل موفقيت مهاجمان فرهنگي هستند، به اختصار شرح داده ميشوند:
1 ـ عوامل روانشناختي:
فرد سالم همانند جامعه سالم در برابر هجوم فرهنگي بيگانگان مقاوم است و ميتواند از خود دفاع نمايد. اما فردي كه سلامت رواني خود را از دست داده و بامشكلات روحي، عاطفي و اجتماعي روبروست طعمه تهاجم بيگانگان خواهد شد. كليه عواملي كه مانع تامين بهداشت رواني و اختلالات عاطفي، رواني، فكري ايجاد ميكنند در اين بحث مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
آلودگي و ابتلاء جوانان به توطئههاي مهاجمان فرهنگي و تسليم آنان در برابر ترفندهاي بيگانگان را ميتوان نوعي بزرهكاري دانست. «زيرا به عقيده روانشناسان، بزه به جرائمي اطلاق ميشود كه افراد داراي سن كمتر از سن فانوني، مرتكب آنها ميشوند و نوجوانان بزهكار كسي است كه متهم به ارتكاب رفتار ضد اجتماعي و يا قانون شكني است ولي به علت آنكه به سن قانوني نرسيده است مانند يك مجرم بزرگسال مجازات نميشود. يكي از علل بنيادي بزهكاري نوعي ناكامي است. نيازهاي نوجوانان براي احراز هويت، امنيت، استقلال و محبت گاه آنگونه با شكست مواجه ميشود كه رفتار ضد اجتماعي به عنوان كوششي در جهت كاهش دادن تنشهاي انباشته شده آنان بروز ميكند. پارهاي از شرايط زندگي و فيزيكي كه احتمالاً ايجاد ناكامي ميكند و مآلاً به بزهكاري ميانجامد عبارتند از: كم هوشي ـ فقر فرهنگي ـ اجتماعي ـ اقتصادي ـ تعارض در خانواده ـ خانوادههاي از هم پاشيده ـ بي محبتي والدين نسبت به فرزندان ـ نبودن ضوابط اخلاقي و اعتقادي صحيح در خانواده ـ تحقير و شكست در مدرسه ـ احساس حقارت ناشي از عيوب جسماني و يا علل تخيلي و واقعي ديگر». در خانواده و يا جامعهاي كه ثبات و پايداري وجود ندارد و ياشرايط غير عادي و سازش نايافتگي در آن رواج دارد طبعاً ميزان آسيب پذيري و يابزهكاري رو به افزايش ميگذارد. «در حقيقت مجموعه مطالعات اجتماعي نشان ميدهد كه بسياري از بزهكاران در واقع آسيب ديدگان بهنجار يك جامعه نابهنجارند يعني افرادي هستند كه از نظر رواني، طبيعي و بهنجارند ولي بدين علت كه جامعه وضع ناهنجار دارد دست به بزهكاري ميزنند».
بنابراين در آسيب پذيري فرد، عوامل بدني و سرشتي ـ عوامل رواني ـ عوامل اجتماعي... تاثير دارند. قبل از بررسي عوامل مذكور ياد آوري اين نكته ضروريست كه تمامي جوانان غوطه وردر سراب تهاجم دشمن، از لحاظ شخصي و عاطفي ناسازگار نيستند. بلكه عدهاي از آنان نسبتاً جوانان خوب و سازگاري هستند كه به منظور ارضاي نيازهاي عادي و هنجار خود، با گروههاي ضد اجتماعي «همانند» ميشوند و به علت فشار گروهي خود را با آنچه از آنان انتظار ميرود تطبيق ميدهند.
تعدادي از علل روانشناختي كودكان و نوجوانان و جوانان آسيب پذير و بزهكار عبارتند از:
الف ـ احساس حقارت و كهتري
«نوجوانان و جوانان گاهي به علت داشتن نقايص بدني و يابه علت مسائل و دشواريهاي خانوادگي، شكستها، محروميتها، ناكامي هاي دوران گذشته زندگي، تمسخر و استهزاي دوستان و همسالان، سرزنشهاي مكرر معلمين و شاگردان، و يا به دليل طرد شدنها و بي توجهي ها و يا داشتن مسائل رواني ديگر، اعتماد به نفس خود را از دست داده دچار احساس حقارت ميشوند و تصور ميكنند ديگران برتريهايي دارند كه آنها ندارند و در انجام امور ناتوان تر از ديگران هستند و مسئوليت هيچ کاری رابه تنهايئ نمیتوانند بپذيرند. مكانيزمي كه نوجوان به كار ميبرد تا عليه كهتري خود مبارزه كند همواره بر يك اصل متكي است و آن اصل جبران يا تلافي است» جوان خود كوچك بين، سعي ميكند با تقليد از فرهنگ غرب، براحساس حقارت خويش سرپوش نهاده و با تمسك به مظاهر برتري بيگانگان، كمبود خود را جبران كند.
ب ـ عدم ارضاء نيازها
جوانان همانند ساير مردم داراي مجموعهاي از نيازها و احتياجات ميباشند كه براي حل يا رفع آنها تلاش ميكنند. اين نيازها توسط روانشناسان مختلف مورد بررسي قرار گرفته و در طبقه بنديهاي گوناگون تعريف شدهاند. در يك طبقه بندي كلي ميتوان نيازها را بدو گروه، نيازهاي زيستي (مانند خوردن، خوابيدن، پوشيدن...) و نيازهاي رواني يا روانشناختي (نظير نياز به محبت، تعلق خاطر، امنيت، مقبوليت...) تقسيم كرد. ارضاء نشدن يا بد ارضاء شدن اين نيازها، مسائل و مشكلاتي را براي نو جوانان ايجاد ميكند. در چنين شرايطي فرد احساس تنش و نا آرامي ميكند و اين تنش باعث ايجاد بي قراري و عدم تعادل ميشود. نوجوان براي برطرف كردن اين حالت از مكانيزمهاي دفاعي يارفتار جبراني استفاده ميكند. مكانيزمهاي دفاعي كه با درجات مختلفي توسط افراد هنجار به كاربرده ميشوند عبارتند از:
پرخاشگري، جبران، والايش، همانند سازي (درون فكني)، دليل تراشي، فرافكني، سركوبي، عكس العمل سازي، خودمداري، منفي گرايي، عقب نشيني و فرار، بازگشت به عقب، جابجايي، وغيره.
به عنوان مثال: دختر جواني كه نتواند زيبايي خويش را در مدرسه و در بين همسالان به نمايش بگذارد با استفاده از مكانيزم دفاعي «جابجابي»در خيابان و خارج از مدرسه نياز خود را ارضاء ميكند. دانش آموزي كه نتواند محبت لازم را در مدرسه از معلم دريافت دارد با بهرهگيري از رفتار جبراني «خودمداري! به پوشيدن لباسهاي مبتذل و آرايش نا مناسب موي سر رو ميآورد تا كانون توجه ديگران قرار گيرد. شاگردي كه به دليل عدم كسب موفقيت در امتحانات از سوي خانواده احساس نا امني ميكند با استفاده از مكانيزم «منفي گرايي» نسبت به همه و حتی حکومت ونظام، اين نياز را جبران ميكند.
پ ـ عدم مقبوليت و محبوبيت
هر انساني دوست دارد ديگران او را دوست داشته و محبوب بدارند. اين نياز در كودكان و نوجوانان گسترده تر و عميق تر است و در جواني شديد تر ميشود زيرا جواني و سن بلوغ، سن غرور و خود دوستي است. نوجوان تمايل دارد هر چه سريعتر وارد دنياي بزرگسالي گشته و مورد احترام و تكريم ديگران قرار گيرد. او مي خواهد ديگران باور كنند كه دوران كودكي را سپري كرده و نياز به كنترل و تسلط ديگران ـ بويژه پدر و مادر ـ ندارد. جوان دوست دارد روي پاي خويش بايستد و خود براي خود تصميم بگيرد و استقلال خويش را حفظ نمايد. او بدنبال كسب محبوبيت و مقبوليت ـ بخصوص در بين همسالان است. اگر اين نيازهاي طبيعي، به خوبي ارضاء نشوند بهداشت رواني جوان و نوجوان آسيب ميپذيرد و اختلالات عاطفي و رفتاري بروز پيدا ميكنند.
پذيرش فرهنگ بيگانه و پشت پازدن آگاهانه به هنجارها، آداب، رسوم و اخلاقيات حاكم بر جامعه ميتواند نمودي از عدم ارضاء اين نياز باشد. تبعيت جوانان از افكار جديد ـ حضور فعال آنان در صحنهها و جريانات مخالف وضع موجود ـ ردو بدل كردن مخفيانه وسايل غير مجاز نظير فيلم و نوار و مجلات... نشانگر عدم پاسخگويي به نياز استقلال طلبي، محبوبيت و مقبوليت آنان است.
هر چند بزهكاران از لحاظ عاطفي كم ثبات تر از غير بزهكاران هستند ولي از لحاظ شخصيتي داراي انرژي زياد، پرخاشگري، حادثه جويي و لجاجت بيشتري هستند. روانشناسان معتقدند كه بزهكاران در مورد تنشهاي عاطفي و مشكلات خويش، بيشتر با عمل ورفتار مقابله ميكنند تا درباره آنها بينديشند.
كمتر به اطاعت و تسليم در برابر بزرگسالان و بويژه صاحبان قدرت تمايل دارند، حالت دفاعي شديد دارند، كمتر به ديگران وابستهاند و به انگيزشهاي ديگران با سوء ظن و بدگماني مينگرند. بزهكاران قانون شكن بيشتر خودمدار هستند و ويژگيهاي آنان از نقطه نظر سازگاري مطلوب در جامعه، نامطلوب است. در عين حال نيز كمتر احساس بيپناهي، اضطراب و ترس از شكست در دل دارند».
ت ـ فشار دوستان و همسالان
يكي از ويژگيهاي سنين كودكي و نوجواني، دوستيابي است. نوجوان و جوان نياز دارد تا فرد يا افرادي را بدوستي برگزيند و در يك ارتباط عاطفي و صميمي به همانندسازي برسد. «هراس از گمنامي و تنهايي، نوجوان را بر ميانگيزد تا خود را در ارتباط با گروه همسالان قرار دهد. رنج نا شناخته ماندن آنچنان او را زير تاثير ميگيرد كه براي احساس تعلق به گروه بيشترين فعاليت را از خود بروز ميدهد. همبستگي گروهي در اين مرحله قويتر از ساير مراحل زندگي است و غالباً به عنوان يك شاخص موفقيت براي اكثر نوجوانها محسوب ميشود. هر نوع رويدادي كه بر اين پذيرش اثر ميگذارد نوجوان را دچار تزلزل، احساس بي اعتمادي به خود و احساس عدم كفايت خواهد نمود. در مواردي، نوجوان سرخورده از گروه به باندها و گروههاي نا سالم اجتماعي ميپيوندد تابر تنهايي و عدم تعلق اجتماعي خويش فائق آيد».
از عوامل مهم انحرافات نوجوانان و تسليم پذيري آنان در برابر تهاجم دشمن، پيدا نمودن دوستان نا مناسب و فاسد است كه زمينه انجام اعمال بزهكارانه را در آنها تقويت ميكنند. ترس و اضطراب از برخورد همسالان و طرد آنها در صورت تخطي از آداب و رفتار گروه، سبب ميشود تا فرد تسليم گروه باشد. تشكيل ميهمانيها، شب نشينيها، جلسات نمايش فيلم، كوهنوردي هاي گروهي، گردشهاي دسته جمعي، مسافرتها،... اگر بدون نظارت و هماهنگي بزرگترها صورت پذيرد ميتواند زمينه ساز آلودگيهاي فرهنگي، اجتماعي و اخلاقي شود.
ث ـ احساس نا امني اقتصادي (بيكاري و فقر)
مسئوليت و كار اصلي نوجوانان و جوانان، حضور در مدرسه و انجام وظايف آموزشي و پرورشي است. از آنجا كه اجراي اين وظيفه تمام اوقات دانش آموزان را پر نميكند در نتيجه ساعات قابل توجهي در شبانه روز تحت عنوان «اوقات فراغت» بدون وظيفه مشخص و برنامه از پيش تعيين شده براي آنان وجود دارد، كه اكثراً بدون برنامه ميگذرد. جوانان اعم از بزهكار و غير بزهكار مايلند پس از مدرسه و گاه در خلال مدرسه رفتن و در تابستانها كاري داشته باشند. كاري كه بتوانند با انجام آن، ضمن صرف انرژي زياد خويش، احساس ارزشمندي نمايند و هويت خويش را مشخص نمايند. براي نوجوان داشتن شغل، كاركردن وكسب در آمد نمودن و هر چه زودتر به استقلال مالي رسيدن از اهميمت ويژهاي برخوردار است. معمولاً اكثر نوجوانان قبل از پايان تحصيلات به شغل آينده خود فكر ميكنند.
داشتن كاري مناسب و شغلي مفيد و پر در آمد در اين دوره باعث بي نيازي و عزت نفس و اعتماد به نفس آنها ميشود و بر عكس بيكاري ـ بخصوص در سنين جواني ـ منشاء بسياري از ضعفها و مفاسد و آلودگيها ميباشد و امنيت رواني فرد را به خطر مياندازد. از سوي ديگر بيكاري و عدم تخليه معقول و منطقي انرژي متراكم جوانان، باعث پيدايش تنشهاي فردي و اجتماعي ميشود به همين دليل «براساس تحقيقات انجام شده، بسياري از موراد شديد بزهكاري، بيشتر ناشي از بيكاري و احساس پوچي و بيهودگي در جوانان است».
ج ـ بيهدفي و بيثمري
زندگي بدون هدف، پوچ و فاقد معناست و هركس نياز دارد كه فعاليتهاي خود را متوجه هدف و يا هدفهاي مشخص نمايد. هدف هر چه بزرگتر و مقدس تر باشد، انگيزه حركت بيشتر و قويتر است. داشتن هدف در زندگي به فرد، احساس رضايت و تحرك بيشتر ميدهد. انسانهاي بيهدف، انسانهاي خود گم كرده هستند كه ثبت شخصيت و سلامت رواني خود را از دست ميدهند.
جواناني كه در زندگي هدف مشخص ندارند و يا هدفهاي بسيار كوچك را دنبال ميكند غالباً در تزلزل و نا امني بسر برده و دچار افسردگي، ياس و نوميدي ميشوند. مذهب، بويژه دين مقدس اسلام، رسالت هدفمند نمودن زندگي فرد و جامعه را بر عهده دارد. رشد افكار مذهبي و علاقه به فضيلتهاي ديني در سنين جواني به حداثكر خود ميرسد. از سوي ديگر شكهاي مذهبي نيز در همين سنين آغاز ميشود كه بايد به طريق استدلالي و منطقي به اين ترديدها و شك ها پاسخ داد. مهاجمان فرهنگي در صدد القاء شبهات فكري و مذهبي هستند تا پيوند جوانان را با باورهاي مذهبي ضعيف كرده و در نتيجه بيهدفي و پوچ گرايي را ترويج نمايند زيرا چنين جواناني «سر از لا مذهبي و بيبند و باري و بي خدايي در ميآورند و به انحرافات اخلاقي مبتلا ميگردند. چون هيچ عامل كنترل دروني ندارند و اكثرادچار سرگشتگي و حيراني ميشوند و به پوچ گرايي ميرسند».
2 ـ عوامل جامعه شناسي
جامعه سالم تسليم سلطه مهاجمان نميشود. جامعه سلطه پذير، جامعه بيمار است.
جامعه يك مجموعه بهم پيوسته است كه نظامهاي اصلي و فرعي آن در تعامل بايكديگر به دنبال تحقق هدف واحد و غايي جامعه هستند. وجود چنين هدفي، حيات يك جامعه را معنا ميبخشد. نظامهاي فرعي نيز خود داراي اهداف خاصي بوده و روابط بين عوامل تشكيل دهنده خود را براي تحقق اهداف خويش تنظيم ميكنند. به عنوان مثال نهاد تعليم و تربيت از يك سو خود داراي اهداف مشخصي است كه روابط بين عناصر خويش را بر آن اساس استوار نموده است و از سوي ديگر در صدد تحقق بخشي از اهداف غايي جامعه است كه بر مبناي آن روابط خود با ساير نهادها را مشخص ميسازد. براي خلاصه شدن بحث ميتوان از نموداري كه ساختار كلي نظام اجتماعي را ترسيم مينمايد بهره جست.
ريشههاي اجتماعي موفقيت هجوم فرهنگي و يا عوامل جامعه شناختي يك جامعه آسيب پذير عبارتند از:
الف ـ خلا فرهنگي جامعه
يكي از مهمترين ريشه هاي تهاجم فرهنگي، پيدايش خلا فرهنگي در جامعه است. هيچ جامعهاي تا آمادگي نداشته باشد از فرهنگ بيگانه تاثير نميپذيرد.
معمولاً جامعههايي كه دچار آشفتگي و نا آراميند براي برخورد و پيوند فرهنگي آماده ترند. «اين نيز مسلم است كه هيچ جامعه اي از همه روي آرام نيست هر جامعه در هر زمان از جهاتي آرام و سامان يافته و از جهاتي بي آرام و نابسامان است و به قول تامس و زنانيكي جامعه همواره دستخوش بي سازماني است و از بي سازماني به سازمان ميگرايد. ولي گاهي بي آرامي و بي سازماني جامعه شدت ميگيرد و سازمان اجتماعي را به خطر مياندازد. جامعه در اين گونه موارد ناگزير است كه باتدابير بي آرامي و بي سازماني مفرط را از بين ببرد».
بنابراين تهاجم فرهنگي به خودي خود كارساز نيست بلكه نياز به زمينه مساعد يعني خلاء فرهنگي و فكري دارد. در جامعه اسلامي و انقلابي امروز ما نيز همين قاعده حكمفرماست. اگر اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي نتواند نيازهاي فكري و فرهنگي افراد جامعه بويژه نسل جوان و تحصيل كرده و تشنه حقيقت و انسانيت را پاسخ دهد، خلاء حاصله ميدان را براي موفقيت هجوم فكري و تبليغي غرب و مكاتب آن باز ميكند و عطش نسل جوان با سراب بيگانه و آبهاي عفن و آلوده غربيان سيراب ميشود.
ياد آوري اين نكته ضروريست كه اسلام عزيز و مجموعه تعاليم آسماني بويژه در مكتب تشيع به دليل انطباق بافطرت و عقل سليم توان پاسخگويي به نيازهاي جوامع مختلف در زمانها و مكانهاي متفاوت را داراست (اسلام يعلو و لا يعلي عليه ) اگر نقصي باشد به عدم شناخت و اجراي دقيق اين تعاليم بر ميگردد.
ب ـ تضعيف نهاد دولت
دولت به عنوان يكي از مهمترين نهادهاي اجتماعي، مسئوليت حراست از استقلال و امنيت ملي و تماميت ارضي و پاسداري از بقاء و رشد و رفاه ملت را به عهده دارد. هر چه نهاد دولت قويتر و توانمندتر باشد آسيب پذيري آن در برابر تهاجمات دشمنان كمتر است. همچنانكه در تهاجمات نظامي دولتهاي ضعيف مجبور به تسليم و قبول شرايط دولتهاي قوي مهاجم هستند، در تهاجمات فرهنگي و سياسي نيز اين اصل حاكم است و دولتهاي ضعيف قدرت مقابله با تهاجم بيگانگان و پاسداري از حريم هويت ملي و فرهنگ خودي را ندارند.
دولتهاي ضعيف و ناتوان مرعوب توانمندي و اقتدار دولتهاي سلطه گر شده و خواسته يا ناخواسته سياست، فرهنگ و راه آنان را الگوي خودقرار ميدهند.
ضعيف و قدرت نهاد دولت، در ابعاد نظامي، سياسي، اقتصادي، تكنولوژيكي، فرهنگي قابل بررسي است زيرا در نگرش سيستمي ضعف و قدرت يك بعد ميتواند به ساير ابعاد جامعه سرايت نموده و آنها را تحت تاثير قراردهد. به عنوان مثال ضعف اقتصادي معمولا ضعف و وابستگي سياسي و فرهنگي جوامع را به همراه ميآورد و قدرت فني و نظامي، زمينه ساز قدرت اقتصادي خواهد بود. همچنين قوت و قدرت علمي و فرهنگي ميتواند منشا توانمندي سياسي و اقتصادي و نظامي دولتها شود.
نكته قابل تامل ديگر در زمان حاضر، تعاريف جديدي است كه از دولت در صحنه جهاني ميشود. در اين ايام، به دنبال تحولات اقتصادي و سياسي و مطرح شدن نظريات معروف به «نئوكلاسيك» و حاكم شدن تئوري «اقتصاد عرضه» در ايالات متحده و انگلستان، داستان حذف دولت يا كاهش نقش آن در سياستگذاري و برنامه ريزي و تصدي امور مطرح شده است. در صورتي كه در كشورهاي جهان سوم يا جنوب «نهاد دولت» بايد نقشي فراتر از يك سياستگذار ياناظر از دور را داشته و بتواند به عنوان موتور محرك، (مشوق يا ترمزكننده، حركتهاي اقتصادي و اجتماعي را در بستري از توازن و تعادل بين بخشها و رشتهها و اقشار و طبقات جامعه به جريان در آورد.
در چنين جوامعي، حفظ استقلال و امنيت ملي و فراهم آوردن شرايط توسعه تنها با پيشگامي و مسئوليت نهاد دولت امكان پذير است. به همين دليل در فرهنگ اسلامي جامعه «بي دولت» مترادف با جامعه «جاهليت» خوانده شده است و حضرت علي (عليه السلام) «بی دولتي» را بدتر از «دولت بد» خواندهاند. البته نهاد دولت براي ايفاي نقش و وظايف خويش نياز به قدرت و اقتدار دارد كه اين اقتدار نه از طريق استبداد و حكومت جبارانه، بلكه از طريق وفاق، مشاركت و پشتيباني مردم بايد بوجود آيد تا زمينه رشد و توسعه و استقلال كشور را فراهم آورد.
در مقابله با تهاجم فرهنگي بر خلاف تهاجم نظامي، دولت به تنهايي نميتواند صحنه گردان ماجرا باشد زيرا فرهنگ با انديشهها و باورها و اعتقادات مردم سروكار دارد كه اين امر، زور پذير نيست بلكه بايد با مباني و عقايد عقلاني و مبتني بر فطرت و بصيرت زمينه پذيرش يا نفي يك فرهنگ را پديد آورد. به بيان ديگر ايجاد «محدوديت» توسط دولتها نميتواند راهگشا باشد بلكه بايد با ايجاد «مصونيت» از ارزشها و فرهنگ خودي دفاع كرد.
پ ـ ضعف و ناهماهنگي نهادهاي اجتماعي
هر يك از نهادهاي اجتماعي عهدهدار مسئوليتها و وظائف مشخصي از كاركردهاي يك جامعه هستند. فرآيند عملكرد اين نهادها و نيز تعامل بين آنها چگونگي حركت يك جامعه را مشخص ميسازد. مسئوليت رهبري و مديريت جامعه نيز هماهنگ كردن و همسو نمودن اين نهادها با هم در نهايت با اهداف نهايي جامعه است.
اگر هر يك از نهادهاي اجتماعي وظايف خويش را به خوبي و بادقت و در راستاي اهداف نهايي جامعه انجام داده و باهماهنگي ساير نهادها در حفظ و حراست از فرهنگ خودي و هويت اسلامي و ملي كوشا باشند، تهاجم فرهنگي دشمنان آسيبي نخواهد رساند. آسيب پذيري زماني آغاز مي شود كه هر يك از نهادها يا وظايف خويش را انجام ندهند و يا همسو و هم راستا با اهداف كلي جامعه حركت ننمايند در چنين شرايطي تهاجم فرهنگي به بار مينشيند.
به عنوان مثال اگر نهادهاي اقتصادي جامعه تنها به منظور تحقق اهداف بخشي خود و با اقتباس از الگوهاي غربي در صدد حاكميت بخشيدن به روابط تجاري و توليدي مشابه فرهنگ غربي باشند و يا آنكه محصولات تكنولوژي غربي را با همه ملزومات و فرهنگ خاص خود بدون قيد و شرط به داخل كشور سرازير نمايند و يا آنكه الگوي مصرف و توليد را مشابه كشورهاي صنعتي سامان بخشند، بي شك در چنين شرايط فرهنگ مصرفي و تجمل گرايي و ماده پرستي و در يك كلام فرهنگ غربي رايج ميشود. اگر زير مجموعههاي نهاد تعليم و تربيت، نظير مدارس، راديو و تلويزيون، دانشگاهها خود مرعوب فرهنگ غرب باشند و تحصيل كردهها و روشنفكران جامعه مروجان فرهنگ از «خودبيگانگي» باشند و تئوريها، و انديشههاي آنان را بدون كوچكترين نقد و بررسي در جامعه ترويج نمايند در چنين شرايط غربگرايي و غربزدگي نه تنها يك كژي و زشتي نيست كه يك امتياز و برتري محسوب ميشود.
اگر در جامعه انقلابي و اسلامي ما الگوهاي مورد قبول، نظير روحانيت و دولتمردان نتوانند آرمانها و باورهاي اسلامي و انقلابي را در زندگي فردي و خانوادگي و اجتماعي خويش پياده نمايند در نتيجه عملكرد آنان زمينه ساز موفقيت تهاجم فرهنگي ميشود. رسانههاي گروهي اگر همسو با رهبري و دولت در پاسداري از آرمانهاي مكتب اسلام و هويت ملي حركت نكنند خود به ابزاري براي انتقال فرهنگ بيگانه تبديل خواهند شد.
ت ـ گسستگي عواطف وپيوندهاي اجتماعي
جامعه يكپارچه و آسيب ناپذير در برابر تهاجمات دشمنان جامعه ايست كه بين نهادهاي اجتماعي آن پيوند عميق و گسست ناپذير وجود داشته باشد.
جامعه اي كه به صورت يد واحده و با وحدت واقعي و عمومي و همگاني در تمام صحنههاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شكل گرفته است نه تنها مرعوب و مقهور تهاجم بيگانگان نمي شود بلكه همچون دژي مستحكم در مقابل تهاجم آنان پايداري ميكند. نمونه اين پاسداري را مي توان در دفاع مقدس و جاودانه امت مسلمان ايران در برابر تهاجم نظامي و اقتصادي بيگانگان به روشني نظاره كرد.
متقابلاً عدم پيوند مستحكم بين نهادهاي اجتماعي و اقشار مختلف بويژه عدم پيوند عميق بين حكومت شوندگان و حكومت كنندگان به شدت جامعه را آسيب پذير و ميرا ميكند. اگر حكومت كنندگان، مردم را نابالغ، ناآگاه، متخلف، نيازمند سرپرستي.. انگارند و اگر مردم حكومت كنندگان خود را مستبد، خودخواه، دنيا پرست. غير مسئول، نالايق بپندارند، اگر توانمندان مردم ضعيف و مستمند را بي خرد، بي تدبير، تنبل، كاهل ولايق بدبختي بينند و اگر فقراء ثروتمندان را مال اندوز، متجاوز، حيله گر، ستمگر بدانند، اگر تحصيل كردهها توده مردم را قبول نداشته باشند و اگر مردم عادي روشنفكران و تحصيل كردههاي خود را از خودندانند و اگر... در چنين شرايطي كه عواطف و پيوندهاي اجتماعي به حداقل خود رسيده است، جامعه به شدت آسيب پذير است و تهاجم دشمنان در هر زمينه ميتواند اساس جامعه را از هم متلاشي سازد.
همچنين اگر قبايل، نژادها، اقوام مختلف يك جامعه به تمسخر و تحقير واستهزاء هم برخيزند آسيب پذيري جامعه حتمي است. احساس هويت ملي و هويت اسلامي در چنين شرايطي از بين ميرود و پيدايي چنين بيگانگي هايي از سوي مردم نسبت به نظامات حاكم و از سوي نظام نسبت به مردم و از سوي مردم نسبت به هم، برهم اثر متقابل داشته و رفته رفته به مراحل سهمگين و خطرناكي كشيده ميشود، روابط تنش زايي بين نظام و ملت بوجود ميآيد كه خشم و انزجار ملت و سقوط دولت را دنبال خواهد داشت. در چنين شرايطي هرنهاد و هر قشري از جامعه در صدد كسب هويت براي خويش است تا به حيات خود ادامه دهد. اگر اين هويت را در درون جامعه خويش نيافت به بيگانه متمسك ميشود و هويت خود را در فرهنگ و انديشه و حكومت بيگانه جستجو ميكند.
ث ـ عدم عدالت اجتماعي
جامعه آسيب پذير در برابر تهاجم فرهنگي دشمنان، جامعهاي است كه از درون پوسيده و سست گرديده و قدرت مقابله با تهاجمات را نداشته باشد. يكي از مهمترين عوامل پوسيدگي جوامع عدم عدالت اجتماعي در آن جوامع است. عدالت اجتماعي عامل پيوند اقشار و طبقات مختلف بايكديگر و موجب پيوستگي نهادهاي اجتماعي است.
تحقق اين اصل در جامعه انقلابي بويژه انقلاب اسلامي از اولويت و حساسيت بيشتري برخوردار است، زيرا انقلاب اسلامي بر دو ركن استوار است «توحيد» و « عدل» اگر هر يك از اين دوركن نباشند آن زندگي و جامعه و نظام به واقع اسلامي نيستند و نخواهند بود. اگر جامعهاي اهل توحيد نباشد و به خداي يگانه ايمان نداشته باشد و اداء عبادت نكند اسلامي و قرآني نيست. همينگونه اگر جامعهاي قائم بالقسط نباشد (كه هدف اصلي جامعه سازي ديني ليقوم الناس بالقسط است) و عدالت در همه شئون آن بويژه شئون اقتصادي و معيشتي و براي همه مردم حضور نداشته باشد جامعه اسلامي و قرآني نيست.
ستون انقلاب و ركن اساسي حركتهاي سازنده اجتماعي، تامين وتعميم عدالت است بويژه عدالت اقتصادي و اجتماعي كه همه مردم به خصوص انسانهاي محروم وانقلابگر با آن سروكار دارند. به همين دليل حضرت علي A فرمودند: «العدل حياة الاحكام» سبب زنده شدن و زنده ماندن احكام خدا در ميان مردم عدالت است . تهاجم فرهنگي وآسيب رساني آن با جريان سرنوشت ساز عدالت اجتماعي و حركتهاي اقتصادي جامعه پيوستگي مستقيم دارد. هر چه عملكردهاي اقتصادي با عدالت بيشتري عجين باشد آسيب پذيري كمتر ميشود و جامعه به صورت يك مجموعه به هم پيوسته در برابر تهاجمات پايداري ميكند.
به بيان ديگر «احكام قرآني در جامعه قرآني قابل اجراء خواهد بود و جامعه قرآني جامعه قائم بالقسط و عامل بالعدل است يعني برخوردار از قسط و پي ريخته و ساخته شده بر شالوده عدالت، اگر عدالت نباشد بطبع و قطع تكاثر و فقر خواهد بود و اين دو پديده هر دو نفي كننده زمينه اعتقاد و عمل به احكام الهي اند».
ج ـ فقر و عدم توسعه
صيانت از فرهنگ اسلامي و هويت ملي و دستيابي به استقلال فرهنگي، سياسي، اجتماعي در بستري از توسعه و رشد يافتگي و كسب قدرت مادي و معنوي امكان پذير است. حفظ ارزشهاي آرماني نيازمند استقلال و توسعه است. استقلال قدرت اعمال اراده يك ملت درباره هرگونه عمل، سياست و يا حركت داخلي و خارجي در ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي بر مبناي تشخيص منافع و مصالح خود ميباشد.
بديهي است هر چه توان اقتصادي، سياسي و علمي و استحكام و انسجام اجتماعي و ظرفيت فرهنگي يك ملت بيشتر و در مقايسه با جهان پيرامون خود قويتر باشد استقلال او نيز بيشتر است. بنابراين بيشتر و بهتر ميتواند از فرهنگ و انديشه و باورهاي خود دفاع نمايد. فقر، نيازمندي ميآفريند و نيازمندي، وابستگي بوجود ميآورد. بدون پي ريزي يك توسعه بومي و درون زاو تحكيم استقلال اقتصادي يا رشد در آمد سرانه نمي توان به استقلال كامل دست يافت. البته صرفاً توسعه اقتصادي ورشد ناعادلانه در آمدها مراد نيست بلكه منظور رشد تمام ابعاد وجودي يك جامعه است. اگر رشد اقتصادي از حد معقول و از توازن و هماهنگي در بين اقشار مولد كشور و بخشهاي مختلف اقتصادي برخوردار نباشد، اثر منفي برجاي گذاشته و توسعه نيافتگي را دامن ميزند.
به همين دليل در فرهنگ غني اسلام فقر محكوم گرديده و پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام با گسترش فقر به مخالفت برخاستهاند چنانكه فرمودهاند: «كاد الفقران يكون كفرا». همچنين به فرموده الهي، شيطان ابتدا به فقر و سپس به فحشاء فرامي خواند: «الشيطان يعدكم الفقر ويامركم بالفحشاء».
فقر و عدم توسعه در جهان به هم پيوسته امروز، سبب ميشود كه افراد كشورهاي فقير مرعوب و مقهور و خواهان كالاها و توليدات كشورهاي پيشرفته گردند و براي دستيابي به آنها از هيچ وابستگي و خودباختگي فروگذار ننمايند. اين تجربه تلخ در كشور ما پس از نهضت مشروطه اتفاق افتاد، به طوري كه منور الفكران و روشنفكران خودباخته آن روزگار (مانند تقي زاده، آخوندزاده، ملكم خان) براي دستيابي به پيشرفت و تمدن توصيه ميكردند، ملت ايران بايد از پاتاسر همانند آنان (غربيان) گردند تا به پيشرفت دست يابند.
در چنين شرايطي ورود كالا و تكنولوژي بيگانه، ورود فرهنگ و ايدئولوژي خاص آنان را نيز به همراه دارد كه اين همان مصداق عيني تهاجم فرهنگي است. نكته قابل تامل در فقرزدايي و توسعه يافتگي آنست كه اين امر بايد براساس ارزشها و معيارها خودي و منبعث از توانمنديها و نيازهاي جامعه صورت گيرد. توسعه درون زا و منطبق با اهداف نهايي كشور و متناسب با منابع و امكانات خودي، ارزشمند و قابل تحقق است و توسعه مبتني بر الگوها وارزشهاي بيگانه و استوار برپايه منابع و امكانات آنان، خود نيز زمينه ساز تهاجم فرهنگي بوده و موجبات توسعه در توسعه نيافتگي را فراهم ميآورد تجربه بسياري از كشورهاي وابسته جهان سوم، گواه اين مدعاست.
چ ـ مهاجرت، تجارت، جنگ
مهاجرت، تجارت و جنگ سه عامل در طول تاريخ براي برخورد فرهنگي جوامع بايكديگر بودهاند و يكي از جالبترين صحنههاي تاريخ، بسط ملتها از طريق «كوچ نشيني مسالمت آميز» ميباشد. مهاجرت و كوچ نشيني هر چند داراي اثرات مثبت در تاريخ بشري بوده و زمينه بسط و گسترش دانش اقوام را فراهم آورده است ليكن در شرايط تهاجم فرهنگي مهاجرين ميتوانند به عوامل انتقال فرهنگ بيگانه به داخل كشور و جامعه خود تبديل گردند. بررسي وضع فرهنگي مسافرين و مهاجرين ايراني در چند سال اخير نشان ميدهد كه گروه زيادي از آنان پس از پيروزي انقلاب اسلامي قدرت و قابليت پذيراش فرهنگ مذهبي را نداشته و براي استمرار باورها، اعتقادات، رفتارهاي پيشين خود و تنفس در فضاي مشابه فضاي حكومت ستمشاهي، به خارج از كشور مسافرت و مهاجرت كردهاند. اينان اكثراً مرعوب و مقهور تمدن، تكنولوژي و فرهنگ غرب بوده و پس از بازگشت مروج و مبلغ فرهنگ بيگانه شدهاند.
تجارت و جنگ نيز در برخورد فرهنگي ملتها ايفاي نقش ميكنند. تجار و بازرگانان با انتقال كالا، تكنولوژي و خدمات در واقع فرهنگ كشورها را به هم منتقل ميكنند. «كالاها و ابزارهاي مشرق زمين كه به وسيله تجارت و در طي جنگهاي صليبي به اروپا راه يافتند بيش از آثار علمي شرقي زندگی اجتماعی اروپا را دگرگون كردند».
از امور هم نسخ باموارد فوق، صنعت توريسم است كه به عنوان يك فعاليت اقتصادي و در آمدزا مورد توجه اقتصادانان قرار گرفته است. حضور توريست در يك كشور، هر چند از نظر اقتصادي توجيه پذير باشد، از نظر فرهنگي نيز قابل بررسي و تامل ميباشد. اين حضور ميتواند زمينه ساز برخورد و تبادل سازنده فرهنگي ملتها ويامساعد كننده تهاجم فرهنگي بيگانگان باشد.
ح ـ گسترش فحشاء، فساد ومنكرات
زير پانهادن قوانين و شكستن حدود، مقررات و متلاشي نمودن روابط سالم اجتماعي، جامعه را به سوي بي ثباتي و هرج و مرج سوق داده و آنرا به شدّت آسيب پذير ميسازد. يكي از شيوههاي مهاجمان فرهنگي گسترش فساد ومنكرات بويژه روابط جنسي و شهواني ميباشد. جامعه آلوده به كژيها و زشتيها، جامعة بيماري است كه در برابر ميكروبهاي مهاجم قدرت دفاع از خويش را نخواهد داشت. به همين دليل ترويج فساد، فحشاء، مواد مخدر، منكرات، بدحجابي، روابط نا مشروع به صورت سازمان يافته و برنامه ريزي شده در جامعه انقلابي ما در سرلوحه فعاليتهاي مهاجمان فرهنگي قراردارد.
در تعاليم اسلامي، نابودي جامعه فاسد و مفسد، به عنوان يك سنت تغيير ناپذير اجتماعي در قانونمندي الهي مطرح شده است. و در آيات زيادي، نابودي امتها واقوام گذشته به دلايل شيوع فساد و فحشاء و بي تفاوتي در برابر معاصي، در بين آنان مطرح شده است. گسترش رشوه ـ فساد اداراي ـ باند بازي ـ تقلب ـ قانون شكني دزدي ـ طلاق ـ فرار از خانه ـ خودكشي ـ و نيز رواج منكرات و اعمال خلاف اخلاق، همچون موريانه ستونهاي استواري جامعه را از پاي در خواهند آورد و آن را آسيب پذير ميكنند.
چه بايد كرد؟
با مروري بر مباحث گذشته مشخص ميشود كه مناديان تمدن جديد، به منظور استمرار حيات خويش با تمام توان به فرهنگ و انديشه اسلامي يورش آوردهاند. اين حمله چنان گسترده، عميق و همه جانبه است كه بفرموده رهبر عزيز انقلاب از مرز هجوم فرهنگي فراتر رفته و به غارت و شبيخون فرهنگي تبديل شده است. مهاجمان بابهرهگيري از برتري اقتصادي، نظامي و تكنولوژيكي خويش و باتدوين برنامه مشخص و در از مدت، تمام مرزهاي فرهنگي را مورد تاخت و تاز قراردادهاند. اولين شرط براي كسب موفقيت در اين رويارويي، تدوين استراتژي بلند مدت فرهنگي است. در تدوين استراتژي مقاومت فرهنگي، اصلي ترين سخن، «بازگشت به خويش و خودباوري» است. بايد به خويشتن مذهبي خويش بازگشت نماييم و افتخارات تاريخي و ديني خود را احياء نموده و بدانها افتخار نماييم. بر خلاف تبليغات دروغين غرب، بايد خود را باور نمود. بايدباور نماييم كه مانيز انسان و باشعور و بافكر هستيم ومانيز ميتوانيم. بايد به فرهنگ و تمدن اسلامي و درخشان خويش بازگشته و در عصر مسخ تمدنها، مجدداً آنرا زنده نماييم. اين باور بايد در تاروپود جامعه تنيده شود و در تمام برنامهها و تصميم گيريها تجلي يابد. اگر همه و همه ـ بويژه مسئولان، برنامه ريزان، روشنفكران، تحصيل كردهها، و كارشناسان جامعه در سطوح مختلف ايمان بياورند كه:
مكتب اسلام، يك مكتب جهاني و ابدي است و براي همه زمانها و مكانها پيام سازنده و رهايي بخش دارد و سيستم حكومت، اقتصادي، سياسي، فرهنگي واجتماعي آن بر محور ولايت فقيه قابليت اداره جوامع امروزي را دارد. لذا بايد راه حلها را از درون آن جستجو كرد.
مردم ما، مردم با استعداد و توانمند هستند و در گذشته تمدن درخشان و عظيم آفريدندو امروز نيز در صورت حضور فعال در صحنه و دادن آگاهي و مسئوليت به آنها و مشاركت دادن آنان در برنامه ريزيها و تصميم گيريها، ميتوان كارهاي عظيم و سازنده توسط آنان انجام داد.
تمدن غرب در زادگاه خود به بن بست رسيده است و تئوريها، نظرات وارزشهاي اين تمدن نتوانسته است حتي مشكلات جامعه غربي را حل نمايد لذا نبايد كوركورانه از آن تقليد نموده و مقهور آن گشت.
اين باورها در بنيانگذار انقلاب اسلامي وجود داشته و در رهبريت انقلاب تداوم يافته است. همين باورها والقاء آن به جامعه و تودههاي مردم سبب شد تا بزرگترين انقلاب قرن توسط آنان بوجود آيد و آنها توانستند بر روي پاي خود ايستاده و در برابر گسترده ترين تهاجمات دشمنان، از انقلاب و كشور و كيان خويش پيروزمندانه دفاع نمايد. در تدوين برنامه مقاومت فرهنگي، بايد دشمنان و مهاجمان را دقيقاً شناسايي كرد، نقاط قوت و توانمندي آنان را شناخت. نقاط كور و آسيب پذير ايشان را ارزيابي كرد، روشهاي مبارزاتي و تاكتيكهاي حمله آنان را بدست آورد.
همچنين بايد نقاط قوت و ضعف نيروهاي خودي، موقعيت و توانمندي موجود، روشهاي مبارزاتي خودي را مشخص كرد آنگاه برنامه فرهنگي دراز مدت و كوتاه مدت كشور را براي رويارويي تدوين نمود. پس از اين مرحله بايد در راستاي برنامه تنظيمي، كليه نيروها و امكانات موجود را بسيج نموده و از توانمنديها واستعدادهاي بالفعل وبالقوه آنان بهره جست. در اين گام، هماهنگي و همسويي كليه نهادها و سازمانهاي فرهنگي و نيز تمامي نيروهاي حاضر در صحنه نبرد ضروري است. زيرا عدم هماهنگي مذكور موجب خنثي سازي اقدامات و تواناييهاي خودي ميشود كه در نهايت به سود مهاجمان خواهد بود. در مرحله بعد، هر نهاد و سازمان بايد در راستاي تحقق اهداف، خط مشيها و سياستهاي كلان فرهنگي كشور، برنامههاي اجرايي خويش را تدوين نموده و مقدمات اجرايي آن را فراهم نمايد.
در آموزش و پرورش نيز كه خود يكي از اصلي ترين مراكز رويارويي با فرهنگ مهاجم غربي است، بايد با شناخت امكانات و توانمنديها، برنامههاي راهبردي و عملياتي لازم تدوين شود و متناسب با آن، نيروها، تشكيلات روشها، امكانات و وسايل و اعتبارات مشخص شود. براي تحقق اين هدف ضروري است تحقيقات و پژوهشهاي كاربردي جامع صورت پذيرفته و آخرين دستاوردهاي تحقيقي مورد استفاده قرار گيرند. پس از اين مرحله هر دفتر و حوزه، در راستاي اجراي برنامههاي مذكور، برنامه عملياتي خويش را معين نمايد. و در نهايت مدارس، اصلي ترين سنگر تهاجم فرهنگي، برنامه اجرايي خود را حداقل براي مدت يكسال مشخص و طراحي نمايند. مسئولين و كارشناسان ذيربط بويژه مديران و معلمان مدارس بايد بپذيرند كه برخورد با هجوم گسترده فرهنگي غرب بدون تدوين برنامه مشخص و در از مدت امكان پذير نيست و با تصميمات روزمره و اقدامات گذرا نميتوان به موفقيت مطلوب دست يافت.
تدوين برنامه ميتواند چگونگي حركت به سوي صيانت انسانها و حفاظت دانش آموزان از مقهور گشتن و مرعوب شدن در برابر فرهنگ غرب را مشخص نمايد.
ضمناً مسئولين مدارس بويژه اعضاي محترم ستادهاي تربيتي ـ علاوه بر باورهاي مذكور، بايد به توانمندي دانش آموزان خود ايمان بياورند. كوچكي سن و قد ايشان را مترادف با كوچكي فكر و بي تدبيري و ناتواني آنها نپندارند و زمينههاي آموزشي و تربيتي را به گونهاي فراهم آورند تا دانش آموزان در تمامي برنامهها، مشاركت و حضور فعال داشته باشند نه اينكه چون مهرهاي بياراده و شنوندهاي صامت و تماشاگري ساكت در اختيار كارگزاران مدرسه و معلمان قرار گيرند.
اوج توانمندي جوانان براساس خود باوري را ميتوان در صحنههاي هشت سال دفاع مقدس به كرّات نظاره كرد كه اكثريت رزمندگان اسلام را، جوانان بسيجي تشكيل دادند و حادثههاي بزرگ و شگرف آفريدند. تبلور آگاهي و بصيرت بالاي آنان را ميتوان در وصيتنامه شهداي جوان جستجو كرد كه يك شبه ره صد ساله رفتهاند. اين تجربيات موفق را در برخورد با مهاجمان فرهنگي نيز ميتوان بكار بست مشروط بر آنكه باورهاي مذكور صادقانه و آگاهانه وجود داشته باشند.
راهبرهاي عملي مقاومت فرهنگي:
قال الله تعالي: الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين. وان اعبدوني هذا صراط مستقيم. (سوره يس آيه 61 ـ 60).
در مباحث پيشين مشخص شد كه فرد يا جامعه نا آرام، پوسيده از درون، داراي خلاء و ناتواني دروني، جامعهاي آسيب پذير و شكننده است كه نه تنها زايش و خلاقيت فرهنگي ندارد بلكه در برابر هجوم فرهنگي ديگران، منفعل و سلطه پذير است. متقابلا جامعه و افراد سالم و متعادل، در برابر يورش دشمنان مقاوم بوده و از قدرت مقابله بالا برخوردارند. بنابراين كليه روشها و شيوههايي كه در سالم سازي فرد و جامعه و تعميم بهداشت رواني در جامعه مؤثرند ميتوانند در اين بحث مورد بررسي و استفاده قرار گيرند.
به بيان ديگر، روشهاي مقاومت فرهنگي، همان شيوهها و روشهاي سالم سازي فرد و جامعه از ديدگاه مكتب اسلام است كه در تمامي ابعاد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي... بايد مورد استفاده قرار گيرند. جامعه اسلامي از تركيب حكومت اسلامي، اقتصاد اسلامي، آموزش و پرورش اسلامي، سيستم اداري اسلامي، دانشگاه اسلامي، قانون اسلامي، عدالت اسلامي... بوجود ميآيد. در چنين جامعهاي فرد مسلمان بخوبي رشد كرده و بالنده ميگردد و در نهايت چنين فرد و جامعهاي نه تنها در برابر فرهنگ بيگانه آسيب پذير نيستند بلكه قدرت صدور ارزشها و آرمانهاي خود و حاكميت بخشيدن بدانها را دارا ميباشند. لذا در روشهاي عملي مقابله با هجوم فرهنگي بيگانه بايد بدنبال روشهاي سالم سازي فرد و جامعه در تمامي امور فوق گشت و آنها را از منابع اصيل اسلامي شناسايي نموده و بدانها جامه عمل پوشاند.
روشهاي مقاومت فرهنگي
روشهاي مقابله با هجوم فرهنگي بيگانگان، همان شيوهها و روشهاي تعليم و تربيت اسلامي است كه ميتواند زمينه پاسداري از فرهنگ خودي و صيانت از هويت ملي را فراهم آورند و به سلامت رواني و عاطفي افراد جامعه كمك نمايند. به بيان ديگر، كليه روشهاي تربيتي اسلام كه موجب پرورش انسان آگاه، مؤمن، متعادل سالم ميشوند همچنين تمامي شيوه هايي كه سبب سالمسازي و پايداري جامعه اسلامي ميگردند همگي در زمره روشهاي مقاومت فرهنگي محسوب ميشوند. البته همچنانكه قبلاً اشارت رفت در مفهوم عام فرهنگ، كليه روشها و شيوههايي كه موجبات پايداري و سلامت جامعه در ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي، نظامي... را فراهم ميآورند و به اسلاميت جامعه كمك ميكنند در زمره روشهاي مقابله با تهاجم فرهنگي قلمداد مي شوند.
در تدوين روشهاي مقاومت، همانند هر برنامه فرهنگي و تربيتي ديگر، بايد شرايط سني، تفاوتهاي فردي، شرايط زماني و مكاني، موقعيت فرهنگي و اجتماعي مخاطبين دقيقاً مورد توجه قرار گيرند تا برنامه از كارايي و اثر بخشي بيشتري برخوردار شود. در بيان روشهاي مقاومت فرهنگي ميتوان موارد زير را اشاره نمود:
الف ـ تعميق شناخت باورهاي ديني
P... انَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَامِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَO
بنيادي ترين روش مقاومت فرهنگي گسترش «شناخت» معارف الهي و تعميق باورهاي اصيل مذهبي است. زيرا فرد «خداشناس» و «خداباور» به «خودآگاهي» و «خودباوري» ميرسد و چنين فردي مفتون و مرعوب و مقهور فرهنگ الحادي بيگانه نميشود. در نتيجه با استفاده از كليه امكانات و روشهاي ممكن، به صورت مستقيم و غير مستقيم، بايد زمينه تحقق چنين باورهايي را فراهم آورد.
هر فرد مسلمان در زمينه امور مذهبي به سه مقوله «دانش» و «بينش» و «گرايش» نياز دارد كه ضعف و نارسايي در هر بخش، شخصيت مذهبي فرد را آسيب پذير ميسازد. بنابراين برنامههاي ديني بايد تامين كننده هر سه نياز باشند تا تعالي بخش و تكامل آفرين گردند.
خاستگاه تعاليم آسماني، فطرت انساني است و اين امتياز، مهمترين برتري فرهنگ اسلامي بر فرهنگ الحادي غرب است. در نتيجه بايد شكوفا كردن فطرت «كمال جويي» و «خداپرستي» مطمح نظر قرار گيرد.
آشنا و مانوس نمودن جوانان و نوجوانان با تجلي دين و دين باوري در صحنههاي مختلف انقلاب اسلامي، بويژه صحنههاي جاويدان هشت سال دفاع مقدس ـ بسيار سازنده و مفيد ميباشد. نمايش و مشاهده فيلمهاي پيروزي انقلاب اسلامي ـ گزارشهاي مستند جنگ تحميلي ـ مطالعه خاطرات رزمندگان و ايثارگران مطالعه خاطرات اسيران و آزادگان ـ مطالعه وصيتنامه شهداي هميشه زنده ـ بازديد مناطق جنگي و موزههاي مربوطه.. همه و همه در تقويت دين باوري نسل جوان مؤثر هستند.
استفاده از هنر و ادبيات در انتقال تعاليم مذهبي و افزايش دين باوري مؤثر است. اجراي سرودهاي مذهبي تئاترهاي سازنده ـ مطالعه قصهها و داستانهاي مذهبي ـ مشاهده فيلمهاي سود مند با مضامين مذهبي... براي نوجوانان جذاب و مفيد است.
افزايش آگاهيها و معلومات به همراه معرفت و باورهاي ديني بايد بحدي برسد كه نوجوانان در برابر القائات دشمنان مصون گردند. «مصونيت» نيازمند «خودآگاهي» است و «خودآگاهي» در پرتو تحقيق و مطالب كتب و تدبر و تعمق در آراء و نظرات بوجود ميآيد.
ب ـ پناه به قرآن
قال رسول الله ( (صلي الله عليه وآله) ): «فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فانه شافع مشفع... وهو الدليل يدل علي خير سبيل».
قرآن، پيام نبوت و سند رسالت، حاوي تعاليم الهي براي تمامي انسانها در تمامي زمانها و مكانهاست. انس و مؤانست با آخرين كتاب آسماني، زمينه شناخت وباور اصالتهاي فرهنگي و ديني را فراهم ميآورد. آشنايي با قرآن و قرائت آن، هم وسيله درك معارف الهي است و هم هدفي مقدس و ثواب برانگيز ميباشد. بنابراين لازمست نوجوانان با اين معجزه اسلام آشنايي عميق پيدا كرده و با آن مانوس و محشور شوند. براي انجام اين مهم ميتوان از روشهاي زير بهره جست:
تشكيل جلسات روخواني و روانخواني قرآن بويژه در دوران نوجواني.
آموزش روانخواني و تجويد و قرائت قرآن مجيد بويژه در دوره نوجواني.
اجراي بازيهاي شاد قرآني در مدرسه و برگزاري مسابقات و جشنهاي قرآني و برنامههاي شبي با قرآن، عصر قرآن،...
پ ـ اقامة نماز
قال الله تعالي: P... انَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ اكْبَرُ....O.
نماز، تجلي بخش موانست ومحبت به خداوند كريم است. نماز، فرياد انسان عصيانگر است. نماز، پذيرش مطلق حاكميت الهي است. نماز، نفي «الهها» و «معبودهاي» غير حقيقي، تخيلي، عاطفي و الحادي است. نماز رازست و نياز، نماز آرامش است و پرواز، نماز آرايش است و پيرايش. نماز، كلاسي سياسي، فرهنگي، معنوي و تربيتي است كه در هر شبانه روز 5 بار هشدار و بيدار باش ميدهد و تواضع و خشوع و صفا و خلوص و معرفت و كمال تدريس ميكند.
نمازنور چشم پيامبر، عمود دين و يافتن استوارترين تكيه گاه و ياد آور هميشة «راه» و «مقصد» و «همراهان» است. نماز تنها يك تكليف نيست، تكليف خود را با «خود» وخدا و خلق روشن كردن است. نماز، شناسنامه معنوي مسلمان است. نماز، عروج از منزلگاه خاكي به تجلي گاه پاكي است. وبالاخره نماز، مناجات دوست است با دوست و وسيله برآمدن حاجات است و توبة توبه كننده است.
انسان نمازگزار به زيور خوبيها و زيباييها آراسته ميگردد و از غبار كژيها و زشتيها پيراسته ميشود. در مكتب توحيد، اقامه نماز، يك روش است. روش بازداري از فحشاء و منكرات. فرد نمازگزار آلوده به كج انديشيها سست باوريها، بدرفتاريها، زشت كرداريها نميشود. جامعه نمازگزار نيزدچار ضعف و زبوني و سلطه پذيري و سلطه گري نخواهد شد. بنابراين به فرموده قرآن كريم، براي مقاومت در برابر هجوم تخريبي دشمنان بايد به نماز تمسك جست و به اقامه نماز برخاست.
نماز را بايد دوست داشت و بذر اين دوستي بايد از نوجواني و كودكي وبا استفاده از روشهاي محبت آميز، در ضمير پاك و خداجوي كودكان و نوجوانان كاشته شود.
ت ـ تمسك به ولايت
«اللهم صل على محمد وآل محمد الفلك الجارية في اللجج الغامرة، يامن من ركبها ويغرق من تركها المتقدم لهم مارق والمتاخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق».
اهل بيت گرانقدر پيامبر ( (صلي الله عليه وآله) )، مفسرين واقعي كتاب الهي و راهنمايان حقيقي به سوي خداوند هستند. آنان چراغان هدايت و روشنگران شريعت و كشتي نجات امت ميباشند كه ايمني در برابر تهاجمات دشمنان و آرامش در مقابل تلاطم خشمگين اقيانوس بيكران زندگي جزء از طريق شناخت معارف و تعاليم آنان و تمسك به ولايت و محبت ايشان، امكان پذير نيست.
ث ـ اشتغال و كار
قال رسول الله: «ان الله يحب العبد المؤمن المحترف».
يكي از عوامل مهم در سلامت فرد و جامعه، اشتغال سازنده و كار مفيد است. اشتغال سازنده زمينه شكوفايي استعدادها و بروز خلاقيتها و ابتكارات را فراهم ميآورد و كار و تلاش، شرايط را براي رشد و پيشرفت جامعه مساعد ميسازد. بيكاري موجبات تنبلي، سستي، افسردگي و قساوت قلب را فراهم مي آورد. گسترش بيكاري در جامعه سبب افزايش فقر و ناتواني و در نتيجه ازدياد فساد و فحشاء شده و به كفر ميانجامد. عدم اشتغال ذهني، تخيل گرايي منفي، آلودگی فکری، آسيب پذيري سلامت رواني و عاطفي را به همراه دارد و عدم اشتغال جسمي، ركود و سستي و تنبلي و بيماري جسمي و بدني را دامن ميزند وخمودي و ناتواني را دنبال ميكند. به همين دليل «كار به عنوان يك عامل سازنده بسيار مهم در تربيت اسلامي قلمداد گشته و بيكاري و فقر بشدت نفي شده است».
در مورد اوقات فراغت يادآوري اين نكته ضروري است كه چگونگي گذران اوقات فراغت ميتواند دو اثر متضاد بر جاي گذارد. اگر فراغت جوانان و نوجوانان ـ مانند تعطيلات تابستاني ـ بدون برنامه و هدايت نشده، سپري شود آسيبهاي فراوان رواني، اجتماعي و حتي سياسي به همراه ميآورد و اگر اين ايام با برنامه و كنترل شده سپري شوند ميتواند زمينه شكوفايي استعدادها و بالندگي شخصيتها را فراهم آورد. زيرا انسان به خلوت بويژه «خلوت مذهبي» نياز دارد، خلوت با خود و خلوت با خداي خود. مشغله زياد ذهني و عيني، «خود فراموشي» و در نتيجه «خدا فراموشي» ميآورد. يكي از ويژگيهاي انسان معاصر «كوشش اضافي» است كه مردم فقط مانند موجود كار كننده زندگي ميكنند نه مانند انسان خودآگاه.
از آنجا كه يكي از روشهاي دشمنان در تهاجم فرهنگي، جلوگيري از اشتغال مفيد و كار سازنده در جامعه و سوء استفاده از اوقات فراغت مردم و نيز گسترش فقر و وابستگي ميباشد لذا براي مقابله با اين هجوم بايداز روشهاي مقابله به مثل بهره جست به منظور بهرهگيري از اين روش تربيتي، توجه به چند نكته ضروري است:
تبليغ و ترويج «كار» به عنوان يك «ارزش» و جلوه دادن «بيكاري» به عنوان «ضد ارزش» در تعميم فرهنگ كار مؤثر است. اين حركت بنيادي بايد در همان دوره ابتدائي و كودكي پايه گذاري و تثبيت شود.
ايجاد اشتغال ذهني سازنده براي تمام مراحل سني ميتواند زمينه تخيل گرايي منفي را كاهش دهد. تشويق و ترغيب نوجوانان به مطالعه و ايجاد عادت مطالعه در آنان ـ آشنانمودن جوانان و نوجوانان با برنامههاي هنري بويژه هنرهاي دستي و تجسمي و برگزاري مسابقات هنري ـ استفاده مناسب از تكاليف درسي و برنامه هاي آموزشي... از جمله برنامه هايي است كه ميتواند مورد استفاده قرار گيرد.
از آنجا كه كار و حرفه معين علاوه بر رفع نيازهاي مادي زندگي، پارهاي از نيازهاي رواني فرد نظير نياز به تاييد ديگران، نياز به تسلط يا توافق بر اوضاع و احوال، نياز به موقعيت اجتماعي، نياز به خدمت به ديگران را در صورت رضايت شغلي مرتفع ميسازد، لذا با هماهنگي خانواده، ميتوان زمينه اشتغال جوانان را بويژه در فصل تابستان فراهم آورد.
تقويت اعتقاد به ساختن كشوري آباد و آزاد و تلاش براي سربلندي نام ايران و ايراني در صحنههاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي، روحيه دفاع از فرهنگ خودي را رشد خواهد داد.
ج ـ ازدواج
قال رسول الله ( (صلي الله عليه وآله) ): اذا تزوج العبد فقد استكمل نصف الدين، فليتق الله في النصف الباقي» يكي از نيرومندترين غرايز انساني، نيروي جنسي و تظاهرات حياتي آن است. اين نيرو كه از ابتداي كودكي بصورت نهفته (كمون) در وجود آدمي به وديعت نهاده شده است، تا زمان ظهور جوانههاي بلوغ، همچنان آرام و بي تحرك است. اما به مجرد شروع دوران نوجواني، آرام آرام زمان بيداري و شكفتگي آن فرا ميرسد و رفته رفته تمامي وجود نوجوان را در بر ميگيرد و زير تاثيرات سنگين و شديد خودقرار ميدهد. بگونهاي كه نوجوان خود را در چنگال قوي اين غريزه، تقريباً بي دفاع و ناتوان و خارج از اراده و اقتدار شخصي احساس ميكند. اگر اين غريزه بصورت شرعي و معقول ارضاء شود باعث آرامش خاطر، رشد عاطفي، تامين سلامت رواني و نيز استمرار حيات بشري ميشود و اگر امكان ارضاء صحيح و آگاهانه آن فراهم نيايد بصورت انحرافات جنسي، كامجويي بدلي، خودارضايي، استمناء، همجنس گرايي، بي بند و باري جنسي (آنارشيسم جنسي)... ظهور مييابد كه سلامت رواني و جسمي فرد و جامعه را برهم زده و عواقب ناگواري را به همراه خواهد داشت.
مهاجمان فرهنگي با شناخت دقيق از شرايط و ويژگيهاي سني، عاطفي، رواني نوجوانان و جوانان و نيز شناخت شرايط اقتصادي و اجتماعي و سياسي جامعه، سعي كردهاند از اين نياز طبيعي انسان، حداكثر سوء استفاده را براي تحقق اهداف خويش به عمل آورند. آنان با بهرهگيري از كليه امكانات خود نظير: ماهواره فيلمهاي ويدئويي و سينمايي ـ كتابهاي قصه و رمان ـ مجلات ـ عكسهاي مبتذل ـ امكانات كامپيوتري تبليغات تجاري ـ و حتي مواد غذايي تهييج كننده غرايز جنسي، در تلاش هستند تا هويت فرهنگي و تعادل شخصيتي افراد را مسخ كنند و زمينه را براي سلطه فرهنگي خويش مساعد سازند. اين بعد از ابعاد هجوم بيگانگان در سنوات اخير به حدي گسترده و عميق شده است كه بسياري از مردم، تهاجم فرهنگي را مترادف بابي بند و باري جنسي تلقي ميكنند.
اسلام عزيز براي پيشگيري از عواقب خسارت بار ناشي از عدم ارضاء اين نياز طبيعي، بر پاكسازي و پالايش محيط، كنترل آگاهانه و معقول احساسات تا زمان مناسب (كه اين زمان متاثر از شرايط سني، شرايط اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، در هر جامعه متغير است) بر امر ازدواج تاكيد فراوان دارد. مقدس جلوه دادن ازدواج تابدان حد است كه انجام ازدواج را مساوي با انجام نيمي از تكاليف الهي دانسته است و حتي براي تامين نيازهاي اقتصادي اين امر مهم، خداوند وعده و تضمين لازم را داده است.
بنابراين يكي از روشهاي اساسي در مواجهه باهجوم فرهنگي دشمنان، گسترش فرهنگ ازدواج و تمهيد مقدمات براي تسهيل ازدواج و ترغيب جوانان وخانوادههاي آنان به انجام اين تكليف است.
چ ـ پرورش «فرد»ها:
قال الله تعالي: P... وَمَنْ احْيَاهَا فَكَانَّمَا احْيَا النَّاسَ جَمِيعًا... O.
در فرهنگ اسلامي هم پرورش «فرد» اصالت دارد و هم تربيت «جامعه» اصيل است. هر چند جامعه از افراد تشكيل شده است ليكن خود داراي «هويت» مستقل است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. در ايجاد تحول و تغيير در جامعه لازمست هم تغيير در ذهن و فكر و انديشه «فرد» هاي تشكيل دهنده جامعه بوجود آيد و هم در ساختار و روابط اجتماعي دگوگوني حاصل گردد تانتيجه مطلوب عايد شود. لذا هيچيك را نمي توان فداي ديگري نمود. هدف انبياء عظام نيز بر اين دو اصل وابسته بهم و پيوسته بايكديگر استوار بوده است. آنان در انجام رسالت خويش، هم به تربيت و پرورش افراد توجه داشته و موجبات رشد و تعالي و بالندگي آنان را فراهم ميآوردهاند (ويزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة) وهم برقراري عدالت اجتماعي و حاكميت صالحان و نابودي ظالمان را تعقيب ميكردهاند (ليقوم الناس بالقسط). بنابراين بر خلاف فرهنگ غرب كه انديشه فرد گرايي را ترويج كرده تا هر فرد براي كسب و حفظ منافع خود تلاش كند، در فرهنگ اسلامي هر فرد مسلمان عضوي از امت اسلامي است كه منافع خود را بايد در سايه منافع و اهداف جامعه جستجو كند. (لا ضرر و لا ضرار في الاسلام).
از سوي ديگر، نيازها و شرايط رواني و عاطفي فرد بويژه در دوره نوجواني و جواني اقتضاء ميكند كه به عنوان يك «فرد» مورد توجه قرار گيرند. آنان در اين سن نياز به احساس هويت و شناخت خود، نياز به استقلال، نياز به تشخص و قدرداني، نياز به احساس رشد و كمال و نياز به اثبات وجود دارند كه پاسخگويي به اين نيازها در سايه توجه به فرد و تربيت فردي امكان پذير است.
بنابراين در تعليم و تربيت هم بايد يكايك افراد مورد توجه قرار گرفته و مخاطب پيامهاي آموزشي و تربيتي قرار گيرند و هم عموم افراد و مجموعة آنان مخاطب بوده و فضاي عمومي محيط تدريس براي رشد و بالندگي ايشان آماده و از هرگونه آلودگي و كجي بدور باشد. براي خنثي سازي هجوم بيگانگان ميتوان از پرورش «فرد» ها به عنوان پادزهر در مقابله با تئوري «نخبه گرايي» و «نخبگان» بهره جست و زمينه را براي گسترش فرهنگ خودي و جلوگيري از نفوذ فرهنگ بيگانه مساعد ساخت.
ح ـ بهره وري از هنر
قال رسول الله (صلي الله عليه وآله) : «ان الله جميل و يحب الجمال ويحب ان يري اثر نعمته علي عبده».
فطرت زيبايي جويي و كمال خواهي، موهبتي است الهي كه در سرشت انسانها به وديعت نهاده شده است. كليه انسانها درتمامي زمانها و مكانها و در هر موقعيت اجتماعي و شرايط سني، زيبابي را دوست داشته و دوست دارند. در بين اقشار مختلف جامعه، كودكان ونوجوانان بيش از ديگران از زيبائيهاي ظاهري لذت برده و از لطافت آن بهره مند ميشوند. روح لطيف و فطرت پاك جوانان و نوجوانان در همه حال پذيراي زيباييهاست و همواره شيفته و دلداده آنها مي شود.
در تعليم و تربيت جديد، با درك ضرورت توجه به اين نياز عاطفي و رواني نوجوانان، بر گسترش زيبايي و استفاده از هنر و فعاليتهاي هنري تاكيد فراوان ميشود. هنر قابليت دارد تا به عنوان يك روش فرهنگي و تربيتي مورد بهره برداري قرار گيرد و حامل پيامهاي آموزشي و پرورشي براي مخاطبين خود باشد. بسياري از پيامهاي مهم را ميتوان با استفاده از برنامه هاي هنري بصورت مستقيم يا غير مستقيم به نوجوان و جوان عرضه كرد. حتي فراتر از آن، امروزه از هنر در تامين و تعميم بهداشت رواني جوانان استفاده ميشود. همچنين از آن براي شناخت و درمان ناهنجاريهاي روحي و رواني جوانان و نوجوانان بهره ميگيرند. چنانكه مباحث «روانشناسي هنر»، «هنر درماني»، «پسيكو درام» و استفاده از نمايش در روان درماني... مورد تجزيه و تحليل روانشناسان و روانكاوان قرار گرفته است. مهاجمان فرهنگي بادرك قابليتهاي فراوان هنر و برنامههاي هنري و نيز با شناخت نيازهاي نوجوانان و جوانان سعي كردهاند پيامهاي زهر آگين خويش را در قالب زيبا و جذاب هنري عرضه نمايند. آنان همانگونه كه كالاها و توليدات خود را با بهترين بسته بنديها و جذاب ترين رنگها و فريبنده ترين تبليغات ارائه مينمايند، همچنين افكار و انديشه هاي شيطاني و دنياپرستانه خود را در قالبي دلفريب و تحريك آميز به فكر و جان مخاطبين القاء ميكنند و معمولاً براي پرجاذبه ترين شدن آثار هنري خود آنها را با مسائل جنسي و شهواني و يا عوامل تحريك كننده خشن و اضطراب زاهمراه ميكنند.
بطوريكه هنر امروز غرب بابي بند و باري، سكس، خشونت مترادف شده و وجه تمايز آن از ساير هنرها گرديده است.
براي مقابله با هجوم فرهنگي دشمنان، بايداز هنر و برنامههاي هنري حداكثر استفاده را به عمل آورد و باور داشته باشيم «هيچ پيامي تادر قالب هنري عرضه نگردد پايدار وجاويد نخواهد ماند».پيام زيبا، قالب زيبا هم ميخواهد تا بردل نشيند و در اين مقام، سخن از هنر متعهد و هنر مسئوليت آفرين است نه هنر براي هنر و نه هنر بي تعهد و پوچ گرا.
خ ـ استفاده از ورزش
«قال علي (عليه السلام): اللهم قوّ علي خدمتك جوارحي».
تربيت بدني و تامين سلامت جسمي، نياز طبيعي فرد سالم و جامعه سالم است كه ميتواند زمينه ساز سلامت رواني و عاطفي آنان شود. معمولاً ضعف و ستي بدن، موجب آسيب پذيري رواني شده و خمودي، بي حوصلگي، كسالت و زبوني را به همراه ميآورد كه گفتهاند: عقل سالم در بدن سالم است. به همين دليل تامين بهداشت و سلامت جسمي جوانان و نوجوانان، در دوران تحصيل يكي از وظايف اصلي آموزش و پرورش محسوب گشته است از سوي ديگر نوجوان و جوان سرشار از انرژي فزاينده است كه بايد بصورت صحيح و منطقي تخليه شود. تراكم اين انرژي و عدم تخليه معقول آن ميتواند زمينه ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي را به همراه داشته باشد. چنانكه معمولاً كودكان «بيش فعال» براي خانه و مدرسه مسئله آفرين هستند و اكثر بزهكاران امكان و شرايط لازم و هدايت شده براي تخليه انرژي خويش را نداشته اند. مهاجمان فرهنگي بادرك اين واقعيتها، از ورزش و ميادين ورزشي به عنوان ابزار تهاجم خويش بهره ميگيرند. آنان با استفاده از ابزارهاي تبليغي متنوع و پيشرفته، فضاي ورزشي مورد نظر را بوجود آورده و پيامهاي فرهنگي، تجاري و اجتماعي خود را با استفاده از قهرمانان ورزشي به هزاران هزار چشم و گوش منتظر القاء مينمايند.
بنابراين يكي از روشهايي كه مي تواند در برخورد با هجوم بيگانگان و نيز تامين سلامت فرد و جامعه مؤثر باشد فعاليتها و امكانات ورزشي است.
ورزش وسيلهاي براي رسيدن به سلامت جسمي وروحي نسل جوان است. نبايد چنين تصور شود كه ورزش امري بي ارزش و تفنني است، و صرفاً وسيلهاي است كه موجبات سرگرمی و مشغوليّت نوجوانان و جوانان را فراهم میسازد، برعكس بايد آن را جزء مهمي از فعاليتهاي زندگي به شمار آورد. مفاهيمي مانند تندرستي، بهداشت، رشد فردي و اجتماعي و سلامت روحي ارتباط نزديكي باتربيت بدني و ورزش دارد. نگاهي به تاريخ نشان ميدهد كه ملل متمدن جهان همواره به نقش و اهميت ورزش توجه داشته اند و از آن در پرورش جوانان خود و آماده كردن آنها براي مشكلات فردي و اجتماعي استفاده ميكردند.
ارزشهاي مقبول و مورد تاييد در جامعه ميتواند تعيين كنندة نوع فعاليتها و روشهاي اجرايي ورزش باشد. هر گاه فعاليتها و ورزشهاي بومي و سنتي ملل و اقوام مختلف جهان را مورد مطالعه قرار دهيم، تنوع و صور مختلفي از بيان حركتي را مشاهده خواهيم كرد.
شرايط اضطراري و جنگهاي عقيدتي ـ سياسي ملت ما با استكبار جهاني، ضرورت توجه و توسعة ورزش و تربيت بدني را در بين اقشار مختلف جامعه دو چندان ميسازدتا آنان را در مقابله با ترفندهاي استكبار جهاني هر چه بيشتر مهيا و آماده سازد.
هدف غايي ورزش و تربيت بدني از ديدگاه اسلام، تامين سلامت و بهداشت بدن و تقويت و رشد آن و در نتيجه حركت به سوي كمال است. در جامعه اسلامي ورزش وسيلة بسيار مؤثر و شيوهاي پسنديده براي رسيدن به اهداف زير است:
رشد و پرورش، رغبتهاي مثبت و جهت دهي آنها به سوي خير و كمال.
پرورش روان و ايجاد زمينه براي استقلال شخصيت، سعة صدر، همت بلند، ايثار و فداكاري.
رشد و پرورش توجه و دقت، مقايسه و تشخيص و جهت دادن به آنها.
خود داري از پذيرش تحميلي افكار و عقايد مذموم و ارشاد و هدايت ديگران در صراط مستقيم.
تمجيد فرهنگي و تقويت حسن زيباشناسي در حركات.
شناخت استعدادهاي حركتي و پرورش و شكوفايي آنها و ديگر قابليتهاي فطري و استعدادهاي خدادادي.
د ـ تربيت سياسي ـ اجتماعي
قال الصادق (عليه السلام): «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس»
استقلال سياسي همانند استقلال اجتماعي و اقتصادي در پرتو استقلال فرهنگي بوجود ميآيدو تداوم مييابد و متقابلا وابستگي سياسي زمينه پذيرش سلطه اقتصادي و اجتماعي را فراهم ميآورد. كسي كه مرعوب و مقهور فرهنگ وارزشهاي اجتماعي بيگانگان است بدون ترديد قابليت و قدرت دفاع از منافع خويش را از دست ميدهد و سعادت خود را در وابستگي و تمكين در برابر خواسته هاي بيگانه جستجو ميكند.
از سوي ديگر استقلال سياسي نيازمند حضور آگاهانه مردم در صحنه هاي سياسي و اجتماعي و نيز مشاركت آزادانه و تو ام باشعور و بصيرت آنان در امور مهم داخلي و خارجي جامعه ميباشد تا در پرتو اين حضور و ارتباط نزديك و صميمي حاكمان با مردم، دولتمردان قدرت پاسداري از استقلال سياسي كشور را پيدا نمايند.
در فرهنگ اسلامي ديانت عين سياست و سياست عين ديانت است البته «همبستگي دين و سياست به معني وابستگي سياست به خويش آگاهي داشته و با تعقل و تدبر در برابر آنها واكنش نشان ميدهد. جوان تربيت شده در اين مكتب، در فضاي آگاهي بخش و مسئوليت آفرين تعاليم آسماني ميآموزد كه:
ـ مسئوليت خويش را در جامعه بازشناخته و براي ايفاي آن قيام كند.
ـ به امور مسلمين اهتمام ورزيده و وظيفة خود را در برابر آنان انجام دهد.
ـ نسبت به مسايل سياسي، اجتماعي جامعه حساس بوده و از كنار آنها بي تفاوت و غير مسئولانه عبور نكند.
ـ صحبت ايمان او در گرو اجابت فرياد «يا للمسلمين» و خروش محرومين و مستضعفين است.
ـ ولايت، قوام دين، و كليد معارف الهي است و بايد در سايه رهبري و محبت او حركت نمايد.
ـ نسبت به انتخاب و عملكرد حاكميت و حاكمان جامعه با دقت و حساسيت برخورد ميكند.
ـ عوامل مخرب جامعه ـ عوامل دروني و بيروني ـ راشناسايي و نسبت به آنها و اكنش مناسب و متعهدانه بروز ميدهد.
ذ ـ مشاوره تربيتي
قال علي (عليه السلام): «لا مظاهره اوثق من المشاوره».
هم بايد «راه» رفت و هم «در راه» رفت. نوجوان سرشار از انرژي است. او به اقتضاي شرايط سني و جسمي خود دائماً در تكاپوست. به هر جاسر ميزند و هر انديشه و تفكري را استماع ميكند. او دوست دارد تاهر ندايي را لبيك گويد و هر پرچم برافراشتهاي را پيروي نمايد. سؤال اساسي آنست كه جوان و نوجوان در «كدامين راه» بايد برود؟ كدامين طريق را انتخاب نمايد و به سوي كدام هدف حركت كند ؟ آيا راههاي نرفته را خود بايد تجربه نمايد؟ «مشاور» هم «راه» را نشان ميدهد و هم «چگونه رفتن» را مينماياند. مشاور، راهنماي مهرباني است كه با محبت و صميميت، با جوان و نوجوان همراه ميشود و تا رسيدن به مقصد، آنان را هدايت ميكند. مشاور شمع فروزاني است كه در پرتو نور افشاني او «راه» از «چاه» بازشناخته ميشود و «سرابها» رنگ ميبازند و «آبها» خودنمايي ميكنند. در نتيجه مشاوره يعني انتقال تجربيات و آگاهيها. مشاوره يعني «راه» را ترسيم كردن و «در راه » رفتن راميسور ساختن. در تهاجم فرهنگي دشمنان سعي ميكنند با تكيه بر عدم آگاهي و بي تجربگي جوانان و نوجوانان، آنان را بسوي خود فراخوانند و افكار و انديشههاي خويش را با ظاهري دلفريب و گمراه كننده به ايشان القاء نمايند. مهاجمان با استفاده از ابزارهاي زيبا و روشهاي جذاب سعي در سلطه فرهنگي دارند.
مشاوران تربيتي در مدارس بايد اين حيلهها و نيزنگها را باز شناخته و «چگونه زيستن» را به نوجوانان و جوانان بياموزند. انجام اين رسالت سنگين نيازمند بصيرت و آگاهي به همراه تجربه و كار آزمودگي ميباشد تا در پرتو آن جوانان بتوانند به ساحل فلاح و آرامش راه يابند. مشاوران سعي در جلوگيري از بروز و شيوع بيماريها دارند و در صورت پيدايش آلودگيها و كج رفتاريها، براي درمان و از بين بردن ريشه بيماريها تلاش ميكنند.
ز ـ امر به معروف و نهي از منكر
قال الله تعالي: Pوَلْتَكُن مِّنكُمْ امَّةٌ يَدْعُونَ الَى الْخَيْرِ وَيَامُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَO .
امر به معروف، خوبيها و زيبائيها فردي و جمعي را ترويج مينمايد و انگيزش كافي براي شناسايي و عمل به آنها را فراهم ميآورد. نهي از منكر به ستيز كجيها و آلودگيها برخاسته و جامعه را از آسيب پذيري. سلطه گري و سلطه پذيري باز ميدارد. به تعبير حضرت علي (عليه السلام): «امر به معروف و نهي از منكر راه انبياء و روش مصلحان و اصلاح گران است. اين فريضه سبب پايداري ساير فرائض و احكام الهي ميشود. امور اجتماعي، اقتصادي در سايه امنيت آن جريان مييابد. ظالمين رانده ميشوند و كشورها آباد ميگردد».
آمران به معروف، پاسداران سنگرهاي اعتقادي و رفتاري جامعه و حافظان فرهنگ خودي و هويت ملي ميباشد و ناهيان از منكر، حمله كنندگان بر فرهنگ بيگانه و سنگر نشينان مقاوم در برابر هجوم دشمنان هستند. بنابراين يكي از روشهاي موفق و مورد تاكيد اسلام در برخورد با هجوم بيگانگان بويژه در ابعاد فرهنگي و اجتماعي گسترش فرهنگ امر به معروف و نهي از منكر است. در صورتي كه افراد جامعه با اين رسالت الهي خويش آشنا شوند و زمينه تحقق و اجراي مطلوب و سازنده آن را فراهم آورند، به «خود كنترلي» و «جمع كنترلي» و در نهايت به «خوداصلاحي» خواهند رسيد و موجبات آسيب ناپذيري و نپوسيدن از درون را فراهم خواهند آورد. چنانكه در قرون اوليه اسلام با تشكيل «دايره حسبه» و «احتساب» در نظام حكومتي و «پرورش محتسب» در جامعه توانستند موفقيتهايي را كسب نمايند.
نگرشي در پديدههاي به غارت و يغما رفته
سخن از هجوم دو فرهنگ عليه يكديگر است: فرهنگ الحادي و انسان مدار غرب و فرهنگ آسماني و خدامحور اسلام. هر دو فرهنگ مدعي سعادتمند كردن انسان بوده و داعيه رهبري جهاني رادارند.
اين دو فرهنگ نه تنها در ظاهر كه ماهيتاً باهم متفاوت بوده و در تعارض آشتي ناپذير ميباشند. لذا حيات هر يك، نابودي و مرگ ديگري را به همراه خواهد داشت. تلفيق اين دو باهم معجون مشمئز كننده و مهلكي را بنام اسلام آمريكايي بوجود ميآورد همچون سم خطرناك ميتواند انسانها را از پرواز بسوي آسمان و يا حركت موفق در روي زمين باز بدارد.
در طول مدت تقابل اين دو فرهنگ، هر يك موفقيتها و شكستهايي را داشتهاند. هر يك سنگرهايي را از يكديگر تسخير كرده و خاكريزهايي را از دست دادهاند. باتوجه به مباحث پيشين در خاتمه اين مقاله مناسب است تا تعدادي از پديدههاي فرهنگي خودي كه توسط مهاجمان غربي به غارت رفته مورد بررسي و مداقّه قرار گيرند تاره توشهاي باشد براي شناخت دقيق تر دشمن؛ وتجربهاي باشد براي پاسداري جدّي ترو آگاهانه تر از فرهنگ اسلامي. بيشك بررسي موفقيتها و پيروزيهاي فرهنگ اسلامي در برخورد با فرهنگ غرب مي تواند بسيار درس آموز و نشاط انگيز باشد كه بايد در نوشتاري و مقالهاي ديگر بدان پرداخت.
اين مقاله تنها به بررسي چندين نمود از موفقيت فرهنگ غرب عليه اسلام عزيز بويژه در بعد فرهنگ جوانان و نوجوانان ميپردازد. هر چند اين پديدهها در مقابل دستاوردهاي انقلاب اسلامي كم و ناچيز است ليكن براي جامعهاي كه سالم و اسلامي ميخواهد زيست كند بسيار زياد است و غفلت در برابر هر يك از آنها ميتواند همچون روزني خطرناك، تمامي انرژي سازنده جامعه را تخليه كند و مفاسد شوم و مهلك ديگري را به همراه بياورد. لذا در برابر هيچيك از اين پديدهها هر چند كوچك و نادر نبايد ساكت بود و بي تفاوت گذشت كه امام علي (عليه السلام) فرمود:
«اشد الذنوب ما استخف به صاحبه».
شديد ترين گناهان، گناه و مفسدهاي است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد.
همچنين ياد آور ميشود گسترش اين پديدهها در موقعيتها و شرايط متفاوت و در بين اقشار مختلف مردم، يكسان نبوده و داراي تاثيرات گوناگون ميباشد. بعضي از آثار شوم فرهنگ بيگانه در شهرها رواج دارند و بعضي در روستاها گروهي از پديدههاي به غارت رفته در بين طبقات مرفه و سرمايه دار ديده ميشوند و عدهاي در بين طبقات محروم و فقير تعدادي از ويژگيهاي فرهنگي غرب با استقبال چشمگير طبقه تحصيل كرده روبرو ميشوند و تعدادي ديگر در بين طبقة بيسواد و كم سواد رواج مييابند. به عنوان مثال: براساس تحقيقات به عمل آمده بدحجابي دختران و استفاده از كراوات به عنوان سمبل لباس غربي در بين افراد تحصيل كرده بيشتر رواج دارد. بيماري «لواط» و استفاده افراطي از مسكرات در بين افراد فقير و بيسواد بيشتر مشاهده شده است.
برپايي مجالس لهو و لعب و ضيافتهاي آلوده كننده در بين طبقه مرفه و سرمايه دار خودباخته شيوع بيشتر دارد. استفاده از زبان و خط بيگانه در شهرها بيش از روشتاها رواج يافته است... البته وجه اشتراك تمامي اين آسيب ديدگان، ضعف معرفت و باورهاي ديني و عدم شخصيت متعادل و رشد يافته مي باشد كه در مباحث پيشين مورد بررسي قرار گرفت.
آخرين نكته قابل تامل آنست كه در تربيت اسلامي، شناسايي اين پديدهها و بحث و گفتگو پيرامون آنها براي افراد مسئول يا متخصصين درمان گر، امري ضروري و مجاز بوده و يا براي انذار مردم و آگاه ساختن آنان در حداقل مورد نياز، مجاز ميباشد. ليكن در همه حال و بين همه افراد، بيمحابا سخن از اين پديدهها گفتن، و در هر سخنراني و مجلسي به تشريح كيفي پديدههاي به غارت رفته پرداختن، نه تنها ضروري و مجاز نميباشد كه خود ميتواند زمينه از بين رفتن حجب و حياء عمومي را فراهم آورد و مردم را نسبت به آنهابي تفاوت نمايد. شايد از مصاديق «تشيع الفاحشه» محسوب گردد كه به صراحت آيه كريمه مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته است:
Pانَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ ان تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ الِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَانتُمْ لَا تَعْلَمُونَO.
الف ـ بدحجابي و عدم پوشش مناسب دختران و بانوان:
عدم رعايت پوشش اسلامي ـ استفاده از روسريهاي رنگارنگ و خيره كننده ـ بيرون نهادن قسمتي از موي سر ـ آرايش مو و صورت حتي توسط دختران كوچك ـ استفاده از جورابهاي بدن نما ـ استفاده از عطرهاي تهييج كننده ـ پوشيدن لباس و كفش با رنگهاي مهيج و خيره كننده.
ب ـ پوشش وظاهر نا مناسب پسران
آرايش موي سر به سبك جوانان منحرف غربي ـ استفاده از كراوات به عنوان سمبل لباس بيگانه ـ بكارگيري و سايل تزييني غير متعارف ـ به همراه داشتن پنجه بوكس، زنجير، چاقو، گردن بند... با آرمها و نشانههاي بيگانه ـ پوشيدن پيراهن و تي شرت با عكس و آرم خارجي.
پ ـ استفاده از خط و زبان بيگانه
پوشيدن لباس مزين به تصاوير و علائم گروههاي منحرف غربي ـ تزيين كيف، كلاسور، كتاب... با آرم و خط بيگانه ـ نوشتن جملات و علائم گروههاي منحرف بر در وديوار شهر ـ غرورآميز جلوه دادن بكارگيري كلمات و زبان بيگانه ـ نامگذاري مغازهها... با اسامي خارجي ـ نامگذاري فرزندان با اسامي ايران باستان (قبل از اسلام) ـ عدم كنترل كلاسهاي آموزش زبان.
ت ـ ترويج فيلم، نوار و عكسهاي مبتذل
تكثير و مشاهده فيلمهاي و يدئويي مبتذل و تهييج كننده ـ رد و بدل نمودن نوارهاي موسيقي غربي ـ پخش نوارهاي موسيقي خوانندگان فراري و ضد انقلاب ـ توزيع عكسهاي مبتذل ـ رد و بدل نمودن مجلات تهييج كننده غرايز حيواني ـ استفاده از تصاوير هنرپيشگان غربي و يا هنر پيشگان ضد انقلاب بر روي دفاتر و كلاسورها رد و بدل نمودن دفاتر خاطرات ويا كلاسورهاي حاوي عكسهاي نا مناسب ـ مشاهده فيلمها و برنامههاي مبتذل ماهوارهاي ـ استفاده از برنامههاي كامپيوتري مبتذل.
ث ـ ارتباط نا مناسب و غير شرعي دختران و پسران
مزاحمتهاي خياباني ـ تجمع پسران در مسير عبور دختران دانش آموز ـ نامهنگاري و نامه پراكني ـ مزاحمتهاي تلفني ـ حضور كنترل نشده در كوهها و پاركها، گردشگاهها، مراكز ورزشي... و فراهم آمدن زمينه ارتباط نا مناسب.
ج ـ بي تفاوتي نسبت به حاكميت ديني و سياسي جامعه
القاء شبهات مذهبي ـ خدشه دار نمودن باورها و اصول انقلابي ـ ترويج انديشه جدايي دين از سياست ـ بزرگنمايي اشتباه و خطا كاري بعضي از مسئولين ـ تعميم رفتار نامناسب بعضي از روحانيون به كل شخصيتهاي مذهبي و انقلابي، عدم شركت فعال در مراسم عمومي نظير راهپيمايي ها ـ راي گيريها ـ نمازهاي جمعه و جماعت ـ متمركز كردن كليه انتظارات از مسئولين رده بالا و نفي مسئوليت مردم ـ زير پا نهادن آگاهانه قوانين شرعي و نيز قوانين جامعه.
چ ـ بيهويتي و نفي افتخارات گذشته
تحقير شخصيتهاي گذشته ـ بزرگنمايي چهرههاي علمي و فني بيگانه ـ منحصر جلوه دادن ارزشها در ارزشهاي مادي و چهرههاي وابسته به آن ـ تاكيد برپيشرفتهاي تكنيكي و فني غرب و ناديده انگاشتن عقب گردهاي اخلاقي و انساني آن ـ عدم آشنايي با افتخارات و مواريث خودي ـ ضعف آشنايي با تاريخ و جغرافياي ايران و يا كشورهاي مسلمان.
ح ـ مطالعه كتب نا مناسب
مطالعه رمانهاي غربي ـ ترويج كتب و مجلات با تصاوير و مضامين جنسي و غير اخلاقي ـ استفاده صرف از منابع غربي بدون شناخت منابع اصيل اسلامي ـ ترويج كتب واشعار شاعران غربي و ضد انقلاب.
خ ـ ترويج مصرف مواد مخدر و مهيج
خودنمايي در كشيدن سيگار و فراهم آوردن زمينه اعتياد ـ مصرف مواد تهييج كننده قواي جنسي ـ اعتياد به مواد مخدر ـ ترويج روحيه مصرف گرايي و تجمل پرستي ـ تبليغ مصرف كالاي غربي و تحقير مواد و كالاهاي خودي ـ تبليغ نا آگاهانه بعضي از برنامههاي تلويزيوني در زمينه مصرف گرايي ولوكس پرستي.
سخن آخر:
وظيفة امت اسلامي در مبارزه با تهاجم فرهنگي بسيار بزرگ و مهم است. و در اين بين نقش جوانان مسلمان كه هدف اصلي تهاجم فرهنگياند، بيشتراز ديگران است. ما جوانان مسلمان با تكيه بر ايدئولوژي و جهان بيني اسلامي خود و پيروي از اسلام در تمام مراحل زندگي ميتوانيم همچون سدي در مقابل تهاجم دشمنان باشيم. اگر اين باور و عقيده را كه «خداوند متعال در همه حال بر اعمال ما ناظر است» در خود استحكام بخشيم هيچگاه گردكارهايي كه مذموم از سوي خداوندست نخواهيم رفت و در اين صورت است كه هيچ نوع تهاجمي عليه فرهنگ اسلامي پيروز نخواهد شد.
والحمد لله خير الختام
منابع و مآخذ:
1 ـ قرآن كريم
2 ـ فرهنگ و تهاجم فرهنگي ـ برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنهاي.
3 ـ آيين انقلاب اسلامي ـ گزيدهاي از انديشه و آراء حضرت امام خميني (ره).
4 ـ مجموعه آثار استاد شهيد مطهري جلد 1 و 2 و 3.
5 ـ فرهنگ فارسي معين ـ دكتر محمد معين
6 ـ درباره مفهوم فرهنگ ـ اليوت. تي. اس
7 ـ كنترل فرهنگ ـ ادوارد برمن
8 ـ فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو ـ استاد محمد تقي جعفري
9 ـ زمينه فرهنگ شناسي ـ محمود روح الاميني
10 ـ فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي ـ دكتر غلامعلي حداد عادل
11 ـ رويارويي بزرگ ـ پرفسور لسترتارو
12 ـ تجدد و دين زدايي در فرهنگ و هنر منور الفكري ـ محمد مددپور
13 ـ ميزان الحكمة ـ محمد ري شهري
14 ـ الحياة ـ محمد رضا حكيمي
15 ـ سيرتفكر معاصر ـ محمد مددپور
16 ـ تاريخ انديشه اجتماعي ـ بارنزوبكر
17 ـ تعليم و تربيت در اسلام ـ استاد شهيد مرتضي مطهري
18 ـ بزهكاري كودكان و نوجوانان ـ دكتر محمود منصور
19 ـ نقش فعاليتهاي فوق برنامه در تربيت نوجوانان ـ دكتر علي اكبر شعاري نژاد
20 ـ زندگاني تحليلي پيشوايان ما ـ عادل اديب
21 ـ دنياي نوجوان ـ محمد رضا شرفي
22 ـ رواشناسي رشد ـ دكتر علي اكبر شعاري نژاد
23 ـ رفتارهاي بهنجار و ناهنجار كودكان و نوجوانان ـ دكتر شكوه نوابي نژاد.
24 ـ مسائل نوجوانان و جوانان ـ محمد خداياري فرد
25 ـ فرهنگ و مقاومت فرهنگي ـ مهدي نويد
26 ـ رمز پيروزي مردان بزرگ ـ جعفر سبحاني
27 ـ امر به معروف و نهي از منكر ـ مركز تحقيقات اسلامي سپاه
28 ـ انشاء و نامه نگاري حافظ ـ سيد عبدالامير مرعشي
29 ـ نهج البلاغه ـ ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي
ارسال نظر